در شهر دوبلورها خبري نيست
با نگاهي اجمالي به دوران طلايي دوبله در ايران (دهه هاي ۴۰ و ۵۰ شمسي) مي توان به اين نكته پي برد كه اكثر آثار دوبله شده در اين دوران، از هر لحاظ، بي كم و كاست مي باشند. فيلم هاي ارزشمندي همچون پدرخوانده، آواي موسيقي، لورنس عربستان، بانوي زيباي من، دكتر ژيواگو و... همگي محصول همين دورانند.
در دهه هاي ۴۰ و ۵۰، دوبلورها هنگام دوبله يك فيلم، با شخصيتي كه مي بايست به جاي او صحبت مي كردند، ارتباط برقرار و تمام ابعاد شخصيت او را درك مي كردند.
زنده ياد ايرج ناظريان، آن چنان با صداي گرم و دلنشين خود، به جاي چارلز فاستركين در شاهكار سينماي جهان، همشهري كين، استادانه صحبت كرده، كه به خوبي مي توان تمام ابعاد وجودي اين شخصيت را درك كرد.
ناصر طهماسب نيز با صداي جادويي خويش، شخصيت گستاخ و بي پرواي مك مورفي را با بازي درخشان جك نيكلسون در فيلم پرواز برفراز آشيانه فاخته، همچون شكلاتي شيرين به تماشاگر مي خوراند.
زنده ياد تاجي احمدي نيز با آن صداي استثنايي خود، چنان ماهرانه به جاي جين فوندا صحبت مي كرد، كه حتي ضعف ترين بازي هاي اين بازيگر سرشناس به چشم نمي آمد. گويندگي وي در فيلم هاي پابرهنه در پارك و كت بالو، نيز مثال زدني است.
در سال هاي اخير، ديگر نه از دوبله خوب خبري است و نه از فيلمي خوب براي دوبله كردن. اگر زماني هم قرار به دوبله شدن فيلم باارزشي باشد، آن را براي دومين بار دوبله مي كنند. به راستي آيا ضرورتي براي انجام چنين كاري وجود دارد؟
آيا دوبله نخست فيلم، فاقد معيارهاي لازم براي پخش از تلويزيون است؟ مگر فيلم هاي ارزشمند ديگري وجود ندارد كه تاكنون اصلا دوبله نشده و مي توان آنها را براي نخستين بار دوبله كرد؟
چنگيز جليلوند پس از بيست سال دوري از وطن، اينك به كشور بازگشته است و با دوبله مجدد برخي آثار برجسته سينماي جهان، اعتبار خود را به عنوان يك دوبلور توانا زير سوال برده است. هنوز صداي باصلابت او را به جاي ستارگاني چون پل نيومن، ريچارد برتن، برت لنكستر و مارلون براندو از خاطر نبرده ايم. اما صداي او درحال حاضر، نه تنها فاقد معيارهاي لازم براي يك دوبلور است، بلكه اداي جملات توسط او به جاي يك شخصيت، كاملا بي حس و بي جان مي نمايد. هنگامي كه صداي او را به جاي جان وين فقيد، در فيلم مردي كه ليبرتي والانس را كشت مي شنويم، جاي خالي ايرج دوستدار را به خوبي احساس مي كنيم. در واقع گويندگي چنگيز جليلوند به جاي جان وين، همانند آب در هاون كوبيدن است.
مرحوم ايرج دوستدار، با صدايي لطيف و با تكه پراني هاي بجا، هنوز شخصيت جان وين را براي تمامي دوستداران سينما، زنده نگه داشته است. نكته مهم ديگر در مورد دوبله هاي كنوني، تعدد دوبلورها به جاي يك بازيگر است، اقدامي كه موجب لطمه خوردن به يك فيلم و يا شخصيت بازيگران فيلم شده و حتي در مواردي، بازي درخشان و تحسين برانگيز يك بازيگر را از چشم مي اندازد.
به عنوان نمونه جلال مقامي در بيشتر فيلم ها به جاي رابرت ردفورد صحبت كرده و صدايش با شخصيت رابرت ردفورد، عجين شده است. حال آن كه در فيلم جاسوس بازي، صداي چنگيز جليلوند به جاي رابرت ردفورد، پيكره شخصيت اين بازيگر را به كلي متلاشي كرده است.
ناصر طهماسب در تمامي آثاري كه به جاي جك نيكلسون، صحبت كرده، لايه هاي دروني بازي او را به زيبايي تمام به تصوير مي كشد. فيلم هاي پرواز بر فراز آشيانه فاخته و درخشش گواه اين ادعاست.
اما جلال مقامی با صداي بي رمق خويش،در فیلم حرفه خبر نگار روح بازي را از شخصيت جك نيكلسون گرفته است.
خسرو خسروشاهي در كشور ما، براي تمامي عاشقان دوبله، يعني آلن دلون، آل پاچينو و داستين هافمن .صداي وي به شكل عجيبي به لحاظ منحني نوساناتش، صاف و بي خش است حتي هنگام فرياد يا گريه، خط مشخصي را بدون اوج و فرودهاي چشم گير، حفظ مي كند. شنيدن صداي وي به جاي آل پاچينو در فيلم هاي پدرخوانده، سرپيكو، بعدازظهر نحس و عدالت براي همه، يا به جاي آلن دلون در فيلم هاي عقرب، دار و دسته سيسيلي ها و سامورايي جادويي است. اما اين كه چرا خسروشاهي به جاي كيانا ريوز در فيلم هاي جستجوگر و بوداي كوچك صحبت كرده، جاي بسي تعجب دارد.
در سال هاي پس از انقلاب، سريال هاي تلويزيوني بسياري دوبله شدند، كه در اين ميان مي توان به دوبله درخشان سريال هاي ارتش سري، لبه تاريكي و در برابر باد اشاره كرد.
ايرج رضايي با درايت و تدبير خاصي، مديريت دوبلاژ سريال ارتش سري را انجام داد، آن هم زماني كه دوبله به شدت تحقير مي شد و همه بر اين باور بودند كه عمر دوبلاژ در ايران، به سر آمده است.
ايرج رضايي، زهره شكوفنده، منصوره كاتبي، رفعت هاشم پور، ناصر طهماسب، خسرو خسروشاهي و عطاءا... كاملي در دوبله سريال ارتش سري، دست به دست هم دادند و يكي از بهترين دوبله هاي سال هاي پس از انقلاب را خلق كردند. اما در حال حاضر نه تنها دوبله سريال هاي تلويزيوني خارجي، چنگي به دل نمي زند، بلكه به جرأت مي توان گفت كه خود اين سريال ها نيز به لحاظ محتوايي كاملا بي ارزشند.
اوضاع در مورد كارتون هاي دوبله شده نيز چنين است. دوران كودكي من با كارتون هاي خاطره انگيزي چون ماجراهاي سندباد، يوگي و دوستان، بل و سباستين، خانواده دكتر ارنست، پينوكيو، مهاجران و پسر شجاع گره خورده است.
به عنوان مثال، تركيب صداهاي زوج مرتضي احمدي به جاي روباه مكار و كنعان كياني به جاي گربه نره، كه هميشه مي خواستند پينوكيو را فريب دهند، از نقاط قوت اين كارتون به شمار مي آيد.
كارتون پسر شجاع نيز از پرطرفدارترين و طولاني ترين كارتون هايي بود كه در دوران كودكي من، از تلويزيون پخش مي شد و مديريت دوبلاژ آن بر عهده غلامعلي افشاريه بود. نقش پسر شجاع را ابتدا نادره سالارپور مي گفت و پس از مهاجرت وي به خارج از كشور، مهوش افشاري با همان تيپ صدا، بدون آن كه نقش، كوچك ترين لطمه اي ببيند، كار را پي گرفت. پدر پسر شجاع، صداي گرم پرويز ربيعي بود و مهين برزويي هم با زيبايي خاصي در نقش خانم كوچولو صحبت مي كرد.
جذابيت كار دوبله با مقايسه اين كارتون ها با كارتون هاي دوبله شده فعلي، بيشتر جلوه مي كند. در چند سال گذشته انجمن گويندگان جوان، گرايش ويژه اي به دوبله كارتون پيدا كرده است. اما پس از ديدن يكي دو مورد از اين كارتون ها، تماشاي سومي برايتان غيرقابل تحمل مي شود.
جالب است بدانيد كه كارتون هاي دوبله شده توسط اين انجمن، بهترين كارتون هاي كمپاني هاي ديزني و دريم وركز مي باشند.
هنر دوبلاژ، روز به روز در كشور ما روبه افول است و يكي از مهم ترين دلايل آن را بايد پركاري دوبلورهاي پيشكسوت و كم تجربگي دوبلورهاي جديد دانست.
پركاري يك دوبلور، شايد از نظر خيلي ها، نه تنها نقصي محسوب نشود كه حتي حسن به شمار آيد. اما براي دوبلوري كه ظرف مدت يك هفته، به جاي چهار يا پنج شخصيت مختلف صحبت مي كند، ديگر انتقال احساسات اين شخصيت ها به بيننده چندان مهم نيست. البته اگر از آنها سوال كنيد امرار معاش و تامين هزينه هاي زندگي را دليل اين كار مي كنند، كه تا اندازه اي هم حق با آنهاست. بي شك اين وظيفه صدا و سيماست كه با رسيدگي به وضعيت مادي اين افراد موجبات رضايت آنها را فراهم آورده و با اين اقدام به هنر دوبلاژ كشور جاني دوباره ببخشد.
دوبله ی خارجی Dubbing مربوط به عملیاتی میشد كه برروی فیلم های خارجی انجام میگرفت و در آن دیالوگ زبان فارسی جای دیالوگ زبان خارجی را میگرفت. اما دوبله ی داخلی doubling به دوبله ای گفته می شد که در آن بازیگران اصلی یا بدل های صدای ایرانی دیالوگ فیلم را در نشست های بعدازتولید ضبط میكردند. جدایی صدای كاراكترها از بدن ها ی شان استبداد صدای همزمان را كه معادل صوتی ویرایش نامرئی و اسكلت نگاه دارنده ی روش سینمایی رئالیست كلاسیك بود می شكست. این امر فرصت های فراوانی را نه تنها برای دوبله فیلم های خارجی و داخلی بلكه برای نسخه برداری و باز تولید نیز فراهم میكرد كه در ترجمه ها، ترجمه های غلط، جانشینی ها، حذف های آوایی، کم بودهای به ظاهر، دست آوردهای غیر منتظر، سازشهای فرصت طلبانه، و انواع سانسور، جر و بحث و چانهزنی به کار گرفته می شد. بدین سان، دوبله – واژهای كلی كه به هر دو نوع عملیات دوبله ی فیلم های خارجی و داخلی اطلاق می شد – یكی از مهمترین و معنادارترین جنبه های سینمای ایران است که پیش ازانقلاب شکوفا شد.
دوبله ی فیلمهای خارجی
اسماعیل كوشان نخستین فیلم خارجی زبان را به فارسی دوبله كرد اما نه در ایران. در خلال جنگ جهانی دوم او به عنوان تهیه كننده و مجری بخش فارسی رادیو ایران آزاد و گوینده ی پشت صحنهی فیلم های خبری آلمانی به زبان فارسی به وزارت تبلیغات نازی ها در برلین پیوسته بود و نقشهای كوچكی را نیز در سینمای آلمان در كارخانهی عظیم فیلمسازی نازیها UFA، بازی كرده بود. برنامههای طرفدار آلمان و ضد انگلیسی او مانع از بازگشت او به ایران بود. ازاین رو مجبور شد از آلمان به تركیه نقل مكان كند. آنجا، در سال ۱۹۴۱، با به كارگیری دانشجویان ایرانی، كمدی فرانسوی راندهووی بزرگ هانری دكوان را تحت عنوان "دختر فراری" به فارسی دوبله كرد. كوشان برای یافتن زنانی كه حاضر شوند به عنوان گوینده ی پشت صحنه كار كنند با مشكل مواجه شد اما بالأخره نوریه قوانلو را برای دوبله ی صدای بازیگر اصلی، یعنی دانیل داریو، به كار گرفت. در تركیه او فیلم دیگری را نیز كه رقص و آواز اسپانیایی بود و لا گیتانلا نام داشت دوبله كرد و نام" دختر كولی" را برای آن برگزید. او هر دو فیلم را، هنگامی كه پس از پایان جنگ اجازه یافت به وطن بارگردد با خود به ایران آورد. "دختر فراری" را در ۲۵ آوریل ۱۹۴۶ برای بزرگان شهر و همچنین عموم مردم در سینما كریستال تهران به نمایش گذاشت. فروش ۲۰۰ هزار تومانی فیلم و واكنش مثبت رسانهها در مورد دوبله ی صدای بازیگر فرانسوی توسط قوانلو بسیار ترغیب كننده بود.
استودیوی میترا فیلم كوشان در سال ۱۹۴۸ اولین فیلم ناطق ساخت داخل ایران را به نمایش گذاشت. این فیلم كه "توفان زندگی" نام داشت تهیه كننده، فیلمبردار، و ویراستارش خود كوشان و كارگردان آن محمدعلی دریابیگی بود كه دوره ی تئاتر و سینما را در آلمان دیده بود.
كوشان بر بسیاری از مشكلات تولیدی، تكنیكی، و پرسنلی فائق شد. با شیوهای صنعت گرانه نه تنها این كارها بلكه بسیاری كارهای متفرقهی دیگر را برای این فیلم انجام داد. نتیجه این كارها یك فیلم ملودراماتیك موزیكال اشكآور بود كه در آن عشق واقعی بر ازدواج تحمیلی غلبه میكرد و سخت كوشی و پایداری بر نابرابری طیقاتی برتری مییافت. این فیلم ابتدا در سینما ركس، پس از فیلمی خبری درباره ی مراسم افتتاح كلینیك خدمات اجتماعی شاهنشاهی كه رئیس آن اشرف بود و كوشان آن را ساخته بود، برای مقامات عالی رتبهای از قبیل اشرف و عبدالرضا پهلوی (برادر و خواهر شاه) نمایش داده شد. تازگی داشتن اولین فیلم ناطق فارسی كه در كشور ساخته شده بود بسیاری از تماشاچیان مشتاق را به سالن سینما كشاند.
موفقیت همهجانبهی نخستین فیلم های دوبله شده منجر به شدت فعالیتها برای تأ سیس استودیوهای دوبله جدید، به منظور ِ بهره برداری از اشتیاق مردم نسبت به فیلمهای خارجی دوبله شده به زبان فارسی شد. بین سالهای ۱۹۴۹ و ۱۹۵۴ دستكم ۸ استودیوی دوبله در تهران آغاز به كار كردند و استودیوهای دیگری نیز در ایتالیا كه صنعت دوبله ی پیشرفتهای داشت گشوده شدند. این استودیوها به تقویت صنعت فیلم و سینمای ایران كمك كردند. استودیوی داریوش فیلم در ایتالیا كه سرپرست آن یك ارمنی ایرانی به نام آلكس آقابابیان بود متخصص دوبله ی فیلمهای ایتالیایی به فارسی برای بازار ایران شد. در اولین كوشش خود، "سرگذشت فریدون بینوا"، نه تنها دیالوگهای ایتالیایی را به فارسی ترجمه كرد بلكه اسم های خاص كاراكترها، ازجمله نام قهرمان داستان را در عنوان فیلم فارسی كرد. نمایش آن در سینما دیانای تهران در اكتبر ۱۹۵۲ چنان موفقیتآمیز بود كه یك هفته بعد سینما پارك هم نمایش آن را آغاز كرد.
قسمت عمده ی دوبلاژ در داخل ایران انجام میشد كه به گزارش جمال امید، در سال ۱۹۶۸ به حدود بیستوپنج استودیوی دوبلاژ، ۲۴۰ دوبلور (۱۷۰ مرد و ۷۰ زن) مباهات می کرد و یك اتخادیهی دوبلورهای حرفهای كه در سال ۱۹۶۵ آغاز به كار كرده بود.
كیفیت فنی نسخه های دوبله شده و نیز دخالت های خود سرانه ی زیاد واردكنندگان، توزیعكنندگان، نمایشدهندگان، مأموران سانسور دولتی و دوبلورها در نسخههای اصلی، مشکلاتی بودند که کماکان ادامه داشتند. بسیاری از مشكلات فنی به تدریح از میان رفتند، اما برخی از مشكلات زیبایی شناختی و ایدئولوژیكی شدت یافتند و منجر به پیدایش بوطیقاها و خط مشی های سیاسی چندی شدند.تا دههی ۷۰ توزیعكنندگان و واردكنندگان فیلم های سینمایی استودیوهای دوبله ای را راه میانداختند كه تراك موسیقی و افكت های صوتی را جدا از تراك دیالوگ تهیه میكردند تا دوبلورها صرفاً برروی دوبله ی دیالوگ خود تمركز داشته باشند و فیلمهای دوبله شده موزیك اصلی و افكتهای صوتی خود را حفظ كنند. درواقع، این هنرمندان صدا بسیار كارآمد و پركار بودند و بهترین آنها در دوبله ی صداهای چندین بازیگر خارجی تخصص پیدا میكرد. درواقع، این هنرمندان صدا بسیار كارآمد و پركار بودند و بهترین های آنها در دوبله ی صداهای چندین بازیگر خارجی تخصص داشتند. درنتیجهی موفقیت آنان، تعداد فیلمهای دوبلهشدهای كه در ایران به نمایش درمیآمد به سرعت فزونی گرفت – ۵۹ فیلم در سال ۱۹۵۷، ۱۱۹ فیلم در سال ۱۹۵۸، و۱۸۳ فیلم در سال ۱۹۵۹ دوبله شدند. تا آخر دهه ی۶۰ به ندرت فیلمی خارجی در ایران پیدا میشد كه دوبله نشده باشد.
دوبله ی فیلمهای داخلی
به خاطر مشكلات تولیدی گوناگون، تقریباً تمام فیلمهای تجاری كه در ایران ساخته میشدند نیز روند دوبله را از سر می گذراندند، به این ترتیب كه به صورت صامت فیلمبرداری میشدند و هم گفت و گو و هم زمینه های آوایی به طور جداگانه ضبط و در مرحلهی پس از تولید به فیلم اضافه میشدند. درنتیجه، دوبله ی فیلم های خارجی و داخلی محور تمامی صنعت فیلم تجاری شد و بر تولید، سانسور، واردات، پخش، نمایش، و آگهیهای فیلمها تأثیر گذاشت. نهادینه شدن دوبله فیلم های خارجی و داخلی، هم زمانی حركات لب بازیگران با آوازهای از پیش ضبط شده – مانند آنچه در فیلم "گنج قارون" سیامك یاسمی، سال ۱۹۶۵ دیده میشد – فیلمهای سینمایی تجاری و سینما رفتن را مردمی كرد و باعث پیشرفت توانایی فنی صنعت فیلم و احداث خانه های فیلم تازه شد. امابه هرحال، تأثیر منفی عمیقی نیز بر كار تولید فیلم گذاشت. یكی از این پی آمدها آن بود كه بازیگران دیگر مجبور به حفظ كردن دیالوگهای خود نبودند. این موقعیت، تنبلی، بازی فی البداهه، فیلمسازی خودجوش، و این ایدهی مكارانه را تقویت کرد كه فیلمسازی كاری بداهتی است و چندان نیازی به آمادگی و تدارك قبلی ندارد.
تا آخر سال های ۱۹۵۰ بازیگران ایرانی صدای خودشان را در مرحلهی پس از تولید دوبله میكردند اما از سال ها۶۰ به بعد – پیدایش روش تولید مختلط – این كار را ترك كردند و تولید صدای خود را به دوبلورهای حرفهای سپردند. این هنرمندان ِ صدا بر تصویر، متخصص، همه فن حریف و پركار بودند. بعضی از آنان در دوبله صدای بازیگران خارجی و داخلی معینی تخصص داشتند، در حالی كه بعضی دیگرشان بسیاری از صداهای مختلف را دوبله میكردند. آنان – در ادامه ی کار ِ دیلماج های ِ پای ِ پرده - اغلب با گذاشتن گفتههایی به زبان فارسی در دهان بازیگران خارجی، آنان را بومی میكردند. این موضوع مخصوصاً در مورد فیلمهای كمدی و كاراكترهای قوی، ازقبیل كاوبوی ها، آدمهای خشن، خلافكارها، و قهرمانان مرد و زن رمانتیك صدق میكرد. در برخی مواقع این كوششهای بومیسازی بیجا و نامناسب بود، مثلاً هنگامی كه دوبلورها نقش برت لانكاستر را با لهجه تركی ادا میكردند یا نقش تونی كرتیس را با لهجه ی رشتی اجرا میكردند – هردو لهجه با بار فرهنگی مشخصی كه در اصل فیلم وجود نداشت.
همچنین از آنجا كه هر هنرمند صدا بر تصویر، معمولاً صدای چندین كاراكتر خارجی و داخلی را دوبله میكرد، بازآواییها و ناموزونی های تلفیقی فراملی عجیبی بین صداهای دوبله شده و كاراكترهای روی پرده و بین فیلمهای اصلی و فیلم های دوبله شده به وحود میآمد كه باعث تضعیف مرحلهی آیینهای (لاکان) تطبیق هویت تماشاچی با كاراكترهای خارجی یا همدلی با آنان میشد.
بدین ترتیب، به طوری كه ناتاشا دوروویكوا، متخصص مسائل دوبله میگوید، دوبله تبدیل شد به «ماشینی برای پردازش تفاوتهای بین ملت ها» باوجود این، برخی منتقدان، ازقبیل امیرهوشنگ كاووسی به درستی این كوششها را به عنوان كارهایی فریبكارانه و غیراخلاقی مجكوم كردند زیرا باعث نقض «اصالت و یكپارچگی» فیلمهای اصلی میشدند. امابههرطریق، تماشاچیان، مخصوصاً آنهایی كه از طبقات پایین اجتماع بودند ظاهراً از این تغییرشكلها و برابرسازیها خوششان میآمد زیرا از شنیدن اینكه جان وین یا جری لوئیس حرفهای آدمهای گردن كلفت ایرانی یا كمدینها را به زبان میآوردند لذت خاصی میبردند.
این نوع اختلاط فرهنگی كه دوبله به همراه آورد از یك سو فیلمهای اصلی را خراب، و از دیگر سو آنها را نزد تماشاچیانی كه به آن وسیله تجربه ی فیلم دیدن شان غنی شده یود دوستداشتنی كرد. در نتیجه، برخلاف نظر منتقدان بدبین صنایع فرهنگی، «كار ِ» دوبله ی فیلم های خارجی و داخلی، به شدت ضد و نقیض، مبهم، و در پارهای موارد حتی ضد استیلایی بود زیرا به جای فراهم كردن استیضاح کامل و تطبیق هویت با سینما و فرهنگ غربی، سینمای ملی جدید و هویتی غریب آفریدند. علاوه بر آن، هرچه هم كه برخی از كارهای مشخص هنرمندان صدا بر تصویر سوألبرانگیز باشد، واضح است كه با دادن صدا و شخصیت به بازیگران و ستارهها، آنها را زنده کرده و به مردمی كردن سینما در ایران و به ارمغان آوردن لذت برای تماشاچیان خدمتی شایان نموده اند متآسفانه خدمات انفرادی آنان توسط منتقدان و تماشاگران، هر دو، ناشناخته مانده است.
دوبله بٌعد شناختهنشدهی شفاهیت سینمای ایران – و شیوه ی مختلط آن – است زیرا سنت شفاهی در میان برخی از هنرمندان صدا بر تصویر بشدت قوی بود. بسیاری از آنان از رادیو، شفاهیترین وسیلهی رسانههای همگانی، به این حرفه روی آوردند و برخی دیگر از تئاتر. بازیگران كمدی رادیو، ازقبیل حمید قنبری، شخصیتهای گوناگون رادیویی خود را به دوبلاژ فیلم انتقال می دادند و شخصیت ایرانی شدهی تازهای را كه مورد علاقهی تماشاگران بود چنان به درون بازیگرانی خارجی چون جری لوئیس رسوخ می دادند كه گفتههای مشخصاً فارسی، و حتی جوك هایی كه در آن زمان در ایران و در رادیو رایج بود از دهانش بیرون می ریخت. بدین سان جری لوئیس همواره در تسخیر روح بومیشدهی خود بود. همانگونه كه در موسیقی سنتی ایرانی و قصهگویی شفاهی اتفاق میافتد، گاهی تهیه دیالوگ ها و اجرای دوبله به طور همزمان انجام میشد. مترجمهای دیالوگ و هنرمندان صدا بر تصویر، كه مجبور بودند در محدودهی هنر زمانمندی چون سینما كار كنند، متوسل به بدیهه گویی و گذاشتن گفته های آزمودهشده و اصطلاحات رایج در دهان بازیگران میشدند، بسیار شبیه شاعران دوران فرهنگ شفاهی كه تكههایی از عبارتهای شناخته شدهی فرموله را با هم ردیف میكردند. این اتكا به بدیههگویی و عبارتهای فرموله احتمالاً به پیشرفت و دوام تیپ سازی در سینمای ایران كمك كرد.
هنگامی كه تیپی، ازقبیل دهاتی، عروس فرنگی، جاهل، یا شیك پوش پیدا میشد، هنرمند صدا خود را با آن وفق میداد. آنان این كار را با تبدیل یك كاراكتر خارجی به كاراكتری داخلی، یا با اشباع كردن بازیگر داخلی با خصوصیاتی بیش از آنچه از نظر دیداری برروی پرده از خود نشان میداد، یا تبدیل او به یك شخصیت آشنا و دوستداشتنی انجام میدادند. به وجود آمدن همه ی شخصیتهای كلیدی "گنج قارون" – خود قارون، علی خوشحال، حسن جغجغه، زینت (مادر علی)، شیرین، و پسر هندی ادعایی قارون، كه علی نقشاش را بازی میكرد – همگی تاحدی مدیون پویایی كار شفاهی، دوبلاژ، و تیپ سازیاند.
و بالأخره، هر دوبله ای نوعی ترجمه ، دو رنگی و دودوزه بازی است، نه تنها از نظر زبانشناسی، بلكه همچنین از نظر سینمایی، فرهنگی-اجتماعی، وسیاسی. دوبلاژ، مانند سكانسهای رقص و آواز، به كاركردهای مهم روایتی و سیاسی در سینمای تجاری، كه با سانسور شدید مهار شده بود خدمت می كرد. به كارگردانان فرصتی ثانوی میداد تا خطاهای روایتی یا نقطه های ناهموار فیلمشان را تعدیل و تلطیف و مشكلات حلنشدهی آن را رفع و رجوع كنند. با افزودن گفت و گویی چند یا حرفهایی توضیحی، آنان واافتادگیها، صحنهها و آدمهای غایب و عناصری اضافی را كه در اثر فیلمسازی بداهتی در فیلم باقی مانده بود، می پوشاندند یا توضیح می دادند. دوبلاژ همچنین به فیلمسازان این امكان را میداد كه فیلم خود را سانسور كنند و روابط غیراخلاقی یا نكته های بودار سیاسی را لاپوشانی كنند. در این فرایند، نام شخصیت ها، سطرهایی از دیالوگ و داستان، مكانها، و روابط شخصیت ها دستكاری می شد و تغییر پیدا میكرد تا فیلمها هم مطبوع عامه ی مردم و هم قابل قبول برای سانسورچیهای دولتی و مذهبی باشند.
از طریق دستكاری های اساسی از این نوع در طی دوبله، گاه یك تراژدی تبدیل به كمدی میشد. دوبله همچنین با ترغیب هم گنی زبانی و كاهش دادن اختلاف زبانی (باختین) و عدم تفاهم (ارجاع به برج بابل، عهد عتیق) كه مذهبیون و فوق ملیگرایان بسیار از آن بیم داشتند، به هدف ملیگرایی ایرانی كمك كرد. بدین سان بود كه فارسی نه تنها در سینمای ملی بلكه در تلویزیون ملی نیز كه تمام برنامه هایش – که بخش بزرگی از آنها وارداتی بود – دوبله می شد، زبان غالب گردید.
پس از جمهوری اسلامی، دوبلاژ فیلمهای خارجی تبدیل به یك ابزار سیاسی-مذهبی برای سانسور فیلمها شد كه به طور آگاهانه به كار گرفته می شد تا صحنه هایی را كه از نظر آنان غیراخلاقی بود لاپوشانی کنند. محتوای غیر اخلاقی غربی یا خط مشی نادرست سیاسی این صحنه ها تغییر داده یا حذف میشد که خط داستانی، رابطهی شخصیتها، و خط مشی سیاسی تازه ای را به وجود می آورد. مثلاً، از طریق دوبلاژ و برش، روابط جنسی زنان و مردانی كه در فیلمهای خارجی باهم زن وشوهر نبودند – و در ایران اسلامی غیرقانونی محسوب میشود -- به روابط فامیلی یا دوستانه تغییر مییافت. به طور شفاهی، عاشق و معشوق ها خواهر و برادر یا دوست خوانده میشدند، و برای اجتناب از تابوی زنا با محارم تصویرهایی را كه روابط جنسی را القا میكردند با برش حذف میکردند. این گونه تغییرات برای كل فبلم عواقبی اساسی داشت كه تغییرات فراوان دیگری را نیز ایجاب می کرد تا داستان بیخلل و منسجم شود. بدون آن دستكاریهای نهایی در سراسر فیلم، قابل فهم بودن آن از میان می رفت، كه در بسیاری موارد در اوایل جمهوری اسلامی چنین می شد. استراتژی های مشابهی نیز به كار میرفت تا در فیلمها تغییر ایجاد كنند و آنها را از نظر سیاسی به دل خواه خود دست كاری كنند. دوبله، به خاطر امكانات گستردهاش میدان بزرگی را برای مطالعه تنش های فرهنگی ، هویتی ، سیاسی بین خود و غیر ، بین ایران اسلامی و غرب فراهم میكند.
در دههی نخست انقلاب، از آنجا كه دولت فیلمسازی با صدای هم زمان را با فراهم كردن بودجه ی بیشتر، یا مواد اولیه بیشتر با بهای ارزان تر برای فیلم سازانی كه آن گزینه را انتخاب میكردند ترغیب میكرد، دوبله فیلم های ایرانی به میزان بسیار زیادی كاهش یافت. در نتیجه، بیشتر فیلمهای سینمایی هنری با صدای همزمان در محل فیلمبرداری شدند، کاری كه رئالیسم ِ سینمای پسازانقلاب را تقویت کرد.
تعدادی از دوبلورهای باسابقه
عزت الله مقبلی: هاردی، بجای جهانگیرفروهر در هزاردستان __ درسال1367 در56سالگی درگذشت
مهدی آژير (شیلا در سندباد ، پدر آنت – تنسی تاکسیدو "دوبله قدیم") - در سال66 در 45سالگی درگذشت
مهوش افشاری (جیمبو – جولیا پندبتن در بابالنگ دراز)
خسرو شایگان ( گوینده تیتراژ فوتبالیست ها ، پسر بزرگ اوشین)
مریم شیرزاد ( اوشین ، مریم مقدس ، آنه شرلی)
حسن عباسی ( لورل، مورچه)
مهدی آرین نژاد ( مورچه خوار، برونکا خفاش بزرگ در چوبین ) – متولد1326 -زنجان
فریبا شاهین مقدم ( پیلاپیلا در جزیره اسرارآمیز – ای کیوسان - دوقلوها)
نرگس فولادوند ( سوباسا در فوتبالیست ها)
فاطمه نیرومند ( واکی بایاشی در فوتبالیست ها)
زهره شکوفنده ( پزشک دهکده – جودی آبت ) – حدوداً 54ساله
سعید مظفری ( سالی در پزشک دهکده) – متولد1321شاهرود
احمد رسول زاده ( کشاورز در پدر سالار)
زهرا آقا رضا ( خیرآبادی در پدرسالار ، خاله ریزه ) : همسر مرحوم مندوب هاشمی
احمد مندوب هاشمی ( اجین در سالهای دور از خانه – پدربزرگ در خانواده والتون – بنر در دهکده حیوانات )
پرویز بهرام – صدای ماندگار همایش چهره های ماندگار ( نریتور جاده ابریشم) – متولد 1312
امیر هوشنگ قطعه ای ( گالوم و اسمیگل در ارباب حلقه ها ) – صدایی بسیار زیبا و آرامبخش ( البته صدای اصلیشون
رو میگم). در ارباب حلقه ها خیلی زیبا و عجیب جای 3 شخصیت کاملاً متفاوت صحبت کردند .
منوچهر زمانی
خسرو خسروشاهی ( آلن دلن – اکثر فیلمهای آمیتا باچان) – متولد 1320
ژرژ پطروسی ( ماسک - رابین هود) – متولد دهه20
کنعان کیانی ( گربه نره) – فوت در 1382 در 71 سالگی
مرتضی احمدی:روباه مکار – متولد 1305
نادره سالارپور( پینوکیو – پسرشجاع – هنا دختری در مزرعه ) – مقیم خارج از کشور
پرویز ربیعی ( پدر پسر شجاع – آقای نجار ) – متولد 1318
داود(تورج) شعبانی نصر : شیپورچی (گرگ) در پسرشجاع - گربه در گربه سگ – شخصیت های کمدی و لوده در فیلمهای هندی - مگ مگ – دوبلور تیپ قورباغه ها و میمون ها در کارتونها -متولد1324 ( از آچار فرانسه های مهم دوبله کارتون و فیلم) - بازیگر
جواد پزشکیان : نیش نیش در مگ مگ – خرس قهوه ای در پسر شجاع - الیورهاردی در دوبله جدید - میتی کومان -لاغر در چاق و لاغر( از آچار فرانسه های مهم دوبله کارتون)
ناهید امیریان : سندباد – جینا در پینوکیو – توییتی – متولد 1331
نوشابه امیری : لوسین در بچه های آلپ - دوست سرندی پیتی – مقیم خارج از کشور
آذر دانشی : عنکبوت کلاه قرمزی در کارتون نیکو – خانم یاشیرو بزرگ در اوشین – فوت در 1368 در 59 سالگی
بدری نوراللهی : بجای رقیه چهره آزاد در مادر – سمیه در محمد رسول الله
منوچهر اسماعیلی ( سلطان دوبله ایران) : محمد رسول الله ( حمزه) – مادر ( محمدعلی کشاورز- اکبر عبدی – جمشید هاشم پور ) – هزار دستان ( جمشید مشایخی - محمدعلی کشاورز - عزت الله انتظامی – جمشید لایق) – امام علی( مالک اشتر) – مریم مقدس ( جعفر دهقان) پهلوانان نمی میرند( جمشیدمشایخی و حمیدمظفری- پهلوان جواد) – متولد1318
چنگیز جلیلوند ( اکثر دوبلورها از او بخاطر شرکت نکردن در اعتصاب ناراحت اند و او دیگر عضو انجمن نیست ): فردین- متولد1316
محمد عبادی : بوشوگ در لوک خوش شانس – چوپان در اصحاب کهف
حسین باغی : گوینده اکثر تیزرهای تلویزیونی – گوینده پلیس ، داداش سیا ، داودخطر ، داش جواد و ..... در انیمیشن های راهنمایی و رانندگی - گوینده نقش کایکو در میتی کومان – گوينده چهاردست(ملخ) در نیکو - گزارشکر فوتبالیستها) – متولد 1329
شوکت حجت : تسوکه در میتی کومان – برادر زاده کارآگاه گجت و ... – فکر می کنم 39 ساله هستند
ایرج دوستدار : پاگنده ، جان وین ( بجای شخصیتهای کابوی – او از گوهران از دست رفته دوبلاژ است)
کاووس دوستدار : هملت ( فکر نمی کنم هیچ یک از ما صدایش را شنیده باشد زیرا در سال 1344 در28سالگی درگذشت)
ژاله کاظمی : سوفیا لورن – الیزابت تیلور – نیکول کیدمن در دوبله اول فیلم ساعتها – مرگ در روز تولدش 12 فروردین 83 در 61 سالگی
محمد نوربخش : مارلون براندو در پدرخوانده 1
ایرج ناظریان : ناصرملک مطیعی – داودرشیدی(هزاردستان)- احمدهاشمی ، فوت در 1370 در 56 سالگی پرویز نارنجی ها : بز در پسرشجاع – گروهبان گارسیا در زورو
غلامعلی افشاریه : گوینده مستند - زورو – مجری آسمان شب
تاجی احمدی : الیزابت مونتگمری در سریال افسونگر ، ناتالی وود ، جین فاندا
حسین معمارزاده : پدرقطام(سیروس گرجستانی) در امام علی – بروس لی
ایرج رضایی : معاون در معاون کلانتر – دوبله دوم شرلوک هلمز به جای دستیار شرلوک – مدیر دوبلاژ و گوینده ارتش سری
عباس سعیدی : کلانتر - متولد 1319، درگذشته به اسفند(یا بهمن) 84 در 65 سالگی
محمدعلی زرندی : نورمن
حمید قنبری : جری لوئیس ( البته فکر می کنم درگذشته اند)
محمود قنبری
منوچهر والی زاده : لوک خوش شانس – متولد 1319
ناصر احمدی : گیبلی(کوتوله پشمالو) در ارباب حلقه ها
ناصر خویشتندار
مژگان عظیمی : هایدی
مهتاب تقوی
سیامک یاسمی
هوشنگ مرادی
عزت الله گودرزی
عطاالله زاهد
عباس مصدق
مرتضی حنانه
منصوروالا مقام
محمد رضا زندی
پروین ملکوتی
حشمت الله شکوفنده
تقی ظهوری
محمد باقر توکلی
مهین بزرگی : پیری پروین سلیمانی
منوچهر نوذری : دوبلور جک لمون – در سال 1315 در قزوین به دنیا امد (اصالتاً بچه ی کاشان بود و سال ۸۶ هم در 69سالگی درگذشت .
مینو غزنوی : قطام در امام علی
علیرضا باشکندی : در دوبله فیلم های عربی فعالیت زیادی دارد - صدایی شبیه خسروشاهی ، فکر کنم متولد 1347هستند
منوچهر زنده دل : راوی کارتون اگی – ملا صدرا( با لهجه شیرازی)
کیکاووس یاکیده : باب راس
فریبا رمضانپور : تبلیغ پودر کیک رشد
حسین عرفانی : دی دی ، ارنست ، مدیر کل – متولد1321
شهلا ناظریان : همسر حسین عرفانی
شروین قطعه ای ک پسر امیرهوشنگ قطعه ای
میرطاهر مظلومی : دوبلور و بازیگر ( کودتای سیاه، روزهای بیادماندنی، کاخ تنهایی)
بیژن علیمحمدی
مهدی علیمحمدی
پریسا جمالی
کبری آریابقا
افسانه پوستی
شادی منانی
شیرین منانی
رزیتا یاراحمدی : سالی در بابالنگ دراز – همسر علیرضا باشکندی
محمد یاراحمدی
محمد علی دیباج: نجاشی در محمدرسول الله
امیرهوشنگ زند : متولد 1332 – همسر مریم شیرزاد و پدر سینا زند
افشین ذی نوری : دوبلور فرودو در ارباب حلقه ها ، بهترین تابستان من ، مجری گوی و میدان -29 ساله
سعید شیخ زاده : ( فکر می کنم 28 ساله) – به جای فرودو در ارباب حلقه ها2بازی در مجموعه های غریبانه ، در کودکی بازی
در : علی و غول جنگل، چاق و لاغر
علیرضا شایگان : کاکرو در فوتبالیستها
ابوالقاسم محمدطاهر : سیلوستر - بازیگر
بهرام زاهدی : متیو در آنه شرلی با موهای قرمز - بازیگر
الیزا اورامی : ماریا در آنه شرلی
ابوالحسن تهامی نژاد: (دوست پاگنده – گوینده تیزرهای تبلیغاتی مانند سس هزارجزیره دلپذیر)
بهرام زند: ( شرلوک هلمز – دوبله اول) - ناوارو – عماریاسر در امام علی – متولد 1321
اکبر منانی : پوآرو – زبل خان – کوتوله گالیور ( من می دونستم ... )
علی اصغر افضلی : وروجک ، کارآگاه گجت، و ............ .....
رعفت هاشم پور : عمه هتی در قصه های جزیره ، هند در محمدرسول الله، فخری خوروش در پهلوانان نمی میرند .
ناصر خاوری : عمروعاص در محمدرسول االله – بازیگر
شهاب عسگری : گالیور – متولد هزار و سیصد و بیست و اندی ، بازی در طنز کوچه اقاقیا در نقش پسر بزرگ منوچهر نوذری
شهروز ملک آرایی : کاپیتان در گالیور ( گالیور نقشه رو رد کن بیاد .... ) – پدر اوشین - آقای ووپی در تنسی تاکسیدو – متولد 1320 - بازیگر
صادق ماهرو : اسب در یوگی و دوستان - گوريل انگوری- داروغه ناتینگهام در رابین هود – متولد 1319
ظفر(کامران) گرایی : علی بابا در سندباد - چاملی(شيردریایی) در تنسی تاکسیدو - برادر اوشین – متولد 1321
ناصر طهماسب : ازمدیران دوبلاژ برجسته – علی نصریان(هزار دستان) – بلال حبشی( محمد رسول الله) – متولد 1318
فهیمه راستکار : ایوان در پرستاران( البته حالا فاطمه شعشعانی جای او صحبت می کند) - جادوگر – آزیتا حاجیان (دزد عروسکها) – جمیله شیخی( پدر سالار) – متولد 1312
جلال مقامی : هشدار برای کبری 11 - عمرشریف – جعفربن ابی طالب(محمدرسول الله) – متولد1320
عباس نباتی ( مدیر دوبلاژ گربه سگ) – هابیت1 در ارباب حلقه ها
امیر محمد صمصامی : به جای سام در ارباب حلقه ها 1و 3 - متولد 1340
وحید منوچهری : مأمور اورژانس ( فکر می کنم پل بود) در پرستاران – هشدار برای کبری 11
کتایون اعظمی : مأمور اورژانس ( فکر می کنم اسمش براون هست) در پرستاران
نیکو خردمند :
معصومه تقی پور : مربی دانشگاه در جودی آبت
معصومه آقا جانی
کامبیز شکوفنده : برادر سالی در پزشک دهکده
رضا آفتابی
سعید مقدم منش : در کارتون سفرهای میتی کومان
احمد آقالو : ماهی پرنده در جزیرا اسرارآمیز(سرندی پیتی)0 متولد هزار وسیصد وبیست و اندی
ناصر نظامی : مدیر اسبق انجمن گویندگان – فکر می کنم در دوقلوها جای پدربزرگشان صحبت می کرد، متولد1325
علی اکبر گودرزی : گوینده ابتدای سریال روشنتر از خانوشی ( سریال روشنتر از خاموشی صرفاً یک مستند تاریخی نیست ....) مدیر دوبلاژ لذت نقاشی - راوی دوقلوها
هوشنگ لطیف پور : استاد بزرگ دوبله راوی سریال دلیران تنگستان
حمید منوچهری(پدر وحید منوچهری) : دشمن کارآگاه گجت ، مجری برنامه پایان دوران
ناصر ممدوح : گوینده مستندات علمی، اقتصادی و .... ، تیزرهای تبلیغاتی ( مهم است... مهم است بدانیم ....)
آبتین ممدوح :
مهسا عرفانی : در سریال عربی روزگار قدیم به جای رضا ( صدایی عجیب و به نظر من دلخراش) – تیزرهای تبلیغاتی ( بستنی اش خوشمزه تره ) در 7 سالگی – 20 ساله – دختر حسین عرفانی و شهلا ناظریان – متأهل
سیامک اطلسی : متولد1325
آزیتا لاچینی : همسر مرحوم فیروز بهجت محمدی(بازیگر) – مادر اوشین
پرویز ربیعی : آقای نجار – متولد 1318
نصرالله مدقالچی : دکلمه تیتراژ آنه شرلی ( آنه، تکرار غریبانه روزهایت ... ) – ابوسفیان در محمد رسول الله
فریدون فرح اندوز : راوی محمدرسول الله
تورج( غلامرضا)مهرزادیان
عطاالله کاملی : دشمن جادوگر سفید(ارباب حلقه ها) – پهلوان اسد(هادی مرزبان) در پهلوانان نمی میرند. – صدایی رسا، محکم
اما غیرقابل انعطاف که شنونده را سرجایش میخکوب می کند و ترس و وحشت در دل او بوجود می آورد .
ایرج سنجری : در گربه سگ به جای موش صحبت می کرد .
زویا خلیل آذر : در سریال های عربی صدایش را روی زنهای پابه سن گذاشته بسیار شنیده اید
حسین خداداد بیگی : در کارتون ها و فیلمهای مختلف صحبت می کند و بجای خروس سفید غول پیکری که بعضی وقتها تلویزیون نشان می دهد حرف می زند.- متولد1339
بهمن هاشمی : اون رو که مطمئناً همه می شناسید ( سومین جشنواره فیلمهای سینمایی شبکه 2سیما)
نگین کیانفر : صدایی بسیار شبیه ژاله کاظمی – پرستاران( بجای زن نقش اول)
خسرو شمشیرگران: دوبلور و گوینده و راوی ( دکلمه متن ها در مناسبت های مختلف : السلام علیک یا .... ) – راوی سریال
امام علی ، گوینده تیتراژ ، اعلام زمان و مکان در فیلمها ( مثلاً : سال1976، پاریس ، کاخ ورسای)
بهروز رضوی : گوینده و راوی( راوی امام رضا) – دکلمه: " یادآر ز شمع مرده ، یاد آر"
مظفر شمس کاظمی
هوشنگ آزادی ور
داود نماینده : گوینده مستندات علمی ( مانند راز بقا) ، سیاسی( مانند فارنهایت11/9) – مجری
شیلا آژیر : دختر مرحوم آژیر ، سفرهای دلاور کوچک
حسن کاخی : دوبلور و بازیگر
کسرا کیانی : صدایی شبیه ژرژ پطرسی
فاطمه(ناهید)شعشعانی:
اسفندیار مهرتاش : بازیگر و دوبلور( فکر می کنم در مجموعه حس سوم به جای دستیار سیروس ابراهیم زاده صحبت می کند) و در سریالهای جست و جو در شهر، پهلوانان نمی میرند، دایره تردید و ... بازی کرده اند .
رضا الماسی : 33 ساله
مهرداد ارمغان
زهرا سوهانی
نسیم رضا خانی
مریم صفی خانی
ولی الله مؤمنی : بازیگر ( در نقش پدر امام خمینی با صدای خودش) ، دوبلور کارتونها و فیلمهای مختلف به جای نقشهای خشن- 63 ساله
عباس سلطان رحمتی
آرشاک قوکاسیان( خارج از ایران است) : عمار در محمدرسول الله
نصرت الله حمیدی : ابوجهل در محمدرسول الله
مریم رادپور
فاطمه(مهین)برزویی : صورتی در پسرشجاع- میتی کومان( دختری که همیشه همراه میتی کومان بود - توکو) - خانم معلم در کارتون سفرهای علمی
حسین رحمانی
فرشید منافی
پیام حسینیان : گوینده فوتبال برزیل، آوای وحش ، 28 ساله
مازیار ( جواد) بازیاران : قلعه هزار اردک( بجای ایگور) – از آچارفرانسه های دوبله
حمیدرضا آشتیانی پور : به جای امین تارخ ( در نقش شوذب)در سریال معصومیت از دست رفته به مدیریت دوبله خودش
حسین نورعلی
اکبر میرزاهاشمی
آشا محرابی
علیرضا دیباج
امیرعطرچی
سیروس ابراهیم زاده
بهروز وثوقی
ایران بزرگمهر
مهرخ افضلی
مهسا شرافت (فرزند مرحوم سعید شرافت)
سعید شرافت (که در عرصه گویندگی فعالیت چندانی نداشت و فقط مدیر دوبلاژ بود)
داود باقری
کوروش فهیمی
علی اصغر رضایی نیک
ابراهیم شفیعی
کریم بیانی
علی همت مومی وند: کارتون گربه سگ( به جای سگ) – آقای ایمنی و ... - بسیار فعال در کارتونها و فیلمها
داریوش کاردان : در کارتون میتی کومان ( به جای کلانتر و افرار شرور ) و نقش های فرعی
غلامرضا صادقی : کارتون باب مورن
ژاله(شوکت )علو
نصرت الله محتشم : بجای آنتونی کویین در لورنس عربستان
منصوره کاتبی: گویندگی در مجموعه ارتش سری - -خارج از کشور - همسر خسروخسروشاهی
فرشید فرزان(عزیزالله باقری) : در فیلم خوب،بد،زشت به جای "بد" صحبت می کرد _ خارج از کشور_
نصرت الله کریمی
استاد علی کسمایی : پدر دوبله ایران – مدیر دوبلاژ فیلمهای سنگینی مانند هزار دستان، سربداران ، میرزاکوچک خان و ...
مهین کسمایی : فیلم مادر بجای فریماه فرجامی(درنقش جوانی مادر) – گوینده تیتراژ بابالنگ دراز( " بابالنگ دراز... بر مبنای اثر جین وبستر... قسمت.... این داستان ...... ) _ برادرزاده استادعلی کسمای
مدرسه موشها
حمید جبلی ، کپلایرج طهماسب ، دم باریک
مرحوم رضا ژیان ، آشپزباشی
خانم معتمد آریا ، نارنجی
آقای ناصر غفرانی فر ، آقا معلم
و...
درباره دوبله «محمد رسول الله»
تمام عناصر فاخر
نيروان غني پور
طبق قانوني نانوشته ، دوبله فيلم هاي تاريخي در تاريخچه دوبلاژمان اغلب چشمگير از آب درآمده است.
از نمونه هاي مشهور اين مقوله مي توان به دوبله فيلم هاي بن هور، اسپارتاکوس ، کتاب آفرينش ، هملت ، لورنس عربستان ، عمرمختار، ده فرمان ، شجاع دل و... اشاره کرد. استدلال مديران دوبلاژ و حتي دوبلورها درباره دوبله فاخر آثار تاريخي در اين است که نوع فضاي اثر و نحوه ديالوگ گويي شخصيت ها اين امکان را به گوينده مي دهد تا با قدرت و انرژي بيشتري کارش را ارائه کند. با تمام احترام و علاقه نسبت به دوبله آثار ذکر شده ، دوبله فيلم محمد رسول الله را چيز ديگري مي دانم ، بدين معني که تمام عناصر يک دوبله فاخر را داراست که دربرگيرنده ترجمه ، نحوه ديالوگ نويسي ، انتخاب گويندگان و صدابرداري مطلوب مي شود.
سواي کارگرداني سنجيده مصطفي عقاد، نحوه بي نظير روايت پردازي گروه فيلمنامه نويس ، تصاوير چشم نواز جک هيلارد در مقام مدير فيلمبرداري ، نقش آفريني به يادماندني هنرپيشگاني چون آنتوني کويين ، ايرنه پاپاس ، مايکل انصارا و ديگر بازيگران و از همه شاخص تر موسيقي جاودانه موريس ژار (که به شخصه اعتقاد دارم ، هنگام تنظيم ارکستراسيون اين فيلم به يک منبع لايزال الهي وصل بوده)، منوچهر اسماعيلي به عنوان مدير دوبلاژ محمد رسول الله سهم بسزايي در ماندگاري اين اثر نزد مخاطب ايراني داشته است.
اين فيلم را بايد شريف ترين اثر درباره به تصوير کشيدن زندگي يکي از پيامبران الهي در تاريخ سينما دانست و به همين موازات درباره دوبله اش همين نکات لحاظ شده است.
منوچهر اسماعيلي اين فيلم را در سال 1358 ، در استوديو فيلمکار و با جمعي از بهترين هاي اين حرفه دوبله کرد. نسخه با کيفيت سينمايي به انضمام نسخه صدا و موسيقي ، همراه متن هاي ديالوگ به طور جداگانه ، به شاهکاري انجاميد که هنوز پس از گذر سال ها و پخش هاي مکرر آن از شبکه هاي تلويزيوني ، شاهد هيچ گونه افت صدايي و تصويري از محمد رسول الله نبوده ايم.
به عقيده بسياري از دوستداران دوبله ، منوچهر اسماعيلي نابغه اي در اين عرصه است.
وي هوش بالايي در زمينه بزرگترين دستاورد دوبلاژ يعني شخصيت پردازي صدايي دارد و حالا فکرش را بکنيد که اين فرد در مقام مديريت دوبلاژ فيلمي قرار بگيرد و آن وقت ، شيوه و روش هاي نقش گويي را ميان ساير دوبلورها نيز تسري دهد. اسماعيلي در محمد رسول الله عهده دار نقش گويي به جاي شخصيت حمزه ع (با بازي درخشان آنتويي کويين) است که قبلا تجربه درخشان نقش گويي به جاي وي در فيلم جاده را هم داشته ، اما اجراي صدايش در نقش حمزه بقدري ماندگار است که تصوير کويين را با صداي اسماعيلي ، تنها مي توان در ذهن تداعي کرد.
به ياد آوريد در دقيقه بيست و پنجم فيلم که حمزه با آن ابهت و سوار بر اسب به جمع مسلمانان آزارديده از سوي مشترکان مي پيوندد و در مواجهه با رهبرشان (ابولهب) مي گويد: «خيلي شجاعي!» لحن بيان اسماعيلي در اين جمله ، پهلواني و به تعبيري رجزخواني است. يا در سکانس جنگ بدر وقتي 3 نفر از سپاه اسلام رودرروي سپاه مشرکان قرار مي گيرند، اسماعيلي با لحني تمسخرآميز به نمايندگان آن سپاه مي گويد: ما لايق شما هستيم.
وي کلمه هستيم را طوري ادا مي کند که لايه اي از طعنه نيز در آن وجود دارد و لحظاتي بعد، هنگامي که علي ع را خطاب مي کند طوري باصلابت است که زيبنده اين نام قرار مي گيرد. همه اين موارد گوياي بي همتايي منوچهر اسماعيلي در نحوه نقش گويي اش است.
مابقي گويندگان نيز فوق العاده جذاب و همطراز يکديگر نقش ها را گفته اند. نصرالله مدقالچي در کارنامه اش ، کارهاي ماندگار زيادي دارد؛ اما صدايش به جاي ابوسفيان آنقدر فوق العاده است که جاي هيچ گونه ايرادي نگذاشته ، وي عناصر ذکاوت ، سياست و رياست اين پرسوناژ را در صدايش به کار گرفته و تاثيرگذارترين ديالوگ هاي فيلم را از زبان وي مي شنويم: «من آتش را ديدم و مردان دود آتش را» و «محمد از قلب ها وارد مي شود نه از ديوارها.»
رفعت هاشم پور براي صداي شخصيت هند خباثت و مکاري را استادانه اجرا نموده و حتي صداي شيک و اشرافي ناصر ممدوح نيز کاملا تناسب با چهره و حالات خالدبن وليد دارد. در دوبله محمد رسول الله ما نقش گويي به اصطلاح کوچک و بزرگ نداريم که گوينده نقش مکمل کار را جدي نگرفته باشد. نمونه درخشان اين موضوع اجراي صداي شخصيت شاعر است که توسط شهروز ملک آرايي صورت گرفته با اين که طول اجراي اين نقش کمتر از يک دقيقه است اما ملک آرايي با استعداد خويش و هدايت مدير دوبلاژ آن را ماندگار مي کند.
وقتي مي گويد: «نان و آب شعرا در خانه بزرگان يافت مي شود و نان ، نان ، قسم مي خورم که نان آنجا از آب نيز نارک تر است.» صداي نقش زيد (پسرخوانده پيامبر) را سعيد مظفري با نوعي کنجکاوي و مهرباني در صدا گفته و در سکانس مشهور ملاقات مسلمانان با نجاشي در حبشه جلال مقامي (به جاي جعفربن ابي طالب)، محمدعلي ديباج (نجاشي) و ناصر خاوري (عمرو عاص) در باورپذيري اين واقعه تاريخي بسيار کوشيده اند، فراموش نکنيم که ترجمه بي نقص حسين شايگان ، صدابرداري و باندسازي با کيفيت صدا از جانب زنده ياد روبيک منصوري و صداي رشک برانگيز فريدون فرح اندوز به عنوان راوي داستان ، دوبله محمد رسول الله را به مثابه آموزشگاه دوبله براي علاقه مندان اين هنر درآورده است.
در انتها آوردن اسامي ساير گويندگان نيز خالي از لطف نيست. ناصر طهماسب (بلال)، احمد رسول زاده (ابوطالب)، آرشاک (عمار)، نصرت الله حميدي (ابولهب)، صادق ماهرو(ابوجهل)، بهرام زند (اميه)، ايرج رضايي (ياسر)، بدري نوراللهي (سميه)، سيامک اطلسي (وليد)، زنده ياد حسين معمارزاده (عبدالله بن ابي حاکم مدينه)، محمد فاطمي (هراکليوس)، آذردانشي ، زنده ياد پرويز نارنجي ها، غلامعلي افشاريه و تورج مهرزاديان.
اولین گفت و گو با استاد پرویز بهرام پس از نیم قرن فعالیت هنری
شاید توصیف صدایش کار بیهودهای باشد چون اصلاً صدا خواندنی نیست ، شنیدنی است. کمتر کسی است که صدای او را نشناسد؛ صدایی که به جهت حضور پرفروغ در برجسته ترین فیلمهای سینمایی و مستندهای تاریخی، اینک دیگر به یک نشانی تبدیل شده. یک نشانی برای سفر به اعماق تاریخ. از او با عنوانهاي مختلفی یاد میکنند: آقای صدا، سلطان دوبله و این اواخر هم (در سال84) با اینکه چهرهاش برای خیلیها شناخته شده نبود ، جاودانگی صدایش عنوان چهرهي ماندگار را نيز به القاب دیگرش افزود.
استاد پرویز بهرام، از بنیانگذاران دوبلهی ایران، در طول بیش از نیم قرن فعّالیت حرفهای، در دوبله وگویندگی فیلمهای زیادی حضور داشته است که تعدادشان از مرز هزار فیلم نیز میگذرد. با این حال، جهت یادآوری نسل فعلی مخاطبان رسانههای تصویری، به تعدای از این آثار ارزشمند اشاره می کنیم: دوبلهی نقشهایی چون "دِرِك" در مجموعه پليسي دِرِك، "کِرِس" در سریال بازرس، "نیکول" پدر مارکو در سریال مارکوپولو، "ابوموسی اشعری" در سریال امامعلی (ع) و گویندگی در مستندهای ارزشمندی چون جادهّی ابریشم و مسلمانان.
استاد! خوانندگان مشتاقند قدری از گذشتهی شما بدانند.
بعد از تولّدم در سال 1312 تا هفت سال در محلّهي بيسرتكيهي شهر بابل ساکن بودیم. سکونت ما در بابل به دلیل شغل پدرم بود که برای مدّتی در شهرهای مازندران به کار مشغول بودند. پدرم، علیاکبر بهرام، از هنرمندان برجسته در رشتهی گجبری و آینه کاری بودند که نمونههای موجود در کاخ گلستان از آثار ایشان است. در آن سالها این هنرهای تزيینی بسیار رونق داشت و پدر نیز در این حرفه بسیار فعّال بود. از آثار فعّالیت پدرم طی سالهای حضورمان در بابل می توانم از گچبریهای کاخ رامسر، میدان ساعت ساری و مجسمهی دو شیر درِ ورودی هتل قدیم رامسر یاد کنم. خانوادهی ما در بابل دوستان زیادی پیدا کرد، تا حدّی که پس از اینکه همزمان با آغاز مدرسه رفتنم بابل را ترک کردیم، مادرم هر صبح پنجشنبه به تنهایی با اتوبوس به بابل میآمد و پس از بازدید دوستان بابلیاش جمعه به تهران برمیگشت. گاهی من هم در این سفرهای آخر هفته همراه ایشان بودم. برای مادر و پدرم بابل یک بهشت بود و مظهر خاطرات. من هم با اینکه فقط تا هفت سالگی در بابل بودم و بقیهي عمرم را در تهران گذراندم، معتقدم همه جای ایران سرای من است و افتخار میکنم به اینکه بابلی هستم.
از خانوادهتان بگوييد.
به عقيدهي من بهترين چيزي كه ميتواند روي زندگي آدم اثر بگذارد همسر خوب و فرزندان خوب است كه خوشبختانه بايد بگويم چنين نعمتهايي را دارم. بنده سه فرزند دارم بنامهاي كامبيز، آرش و نوشين. كامبيز مقيم آمريكاست. نوشين ازدواج كرده و همينجا كنار ماست. اگر نوهام الان اينجا بود، همه چيز را بهم ميريخت! پسر كوچكم آرش هم كار آهنگسازي ميكند و اخيراً در يك سريال بهعنوان بازيگر نيز حضور داشته است.
آقای بهرام! شما را بيشتر به عنوان دوبلور و گوینده میشناسند، در حالیکه شما پیش از ورود به دوبله بهصورت حرفهای در زمینهی تئاتر فعّالیت داشتید. از آن دوره بگویید.
هملت
بهرام زند (مل گیبسن)
شهلا ناظریان(گلن کلوز)
حسین عرفانی (آلن بیتس)
احمد رسول زاده (پل اسکافیلد / روح پدر)
مریم شیرزاد (هلنا بونهم کارتر / اوفلیا)
اکبر منانی (یان هولم / پولونیوس)
سعید مظفری (هوراشیو)
کسری کیانی (روزن گرانتس)
نادر کی مرام (مارسلوس)
ناصر احمدی (آل)
علیرضا باشکندی (گیلدس ترن)
علی محمد اشکبوس (برنادو)
مهدی آرین نژاد - تورج نصر - ابراهیم شفیعی - میثم نیک نام - شهرزاد بانکی - مجتبی شمس و منوچهر زنده دل (راوی)
سفیر کره از گویندگان "جواهری در قصر" تقدیر کرد
به گزارش مهر، سفیر کره روز سهشنبه 28 آبان گویندگان "جواهری در قصر" را به ضیافت شام دعوت کرد که در آن شکوفنده به همراه مینو غزنوی، منوچهر والیزاده، امیر عطرچی، شراره حضرتی، ناصر احمدی، زویا خلیلآذر، ناصر خویشتندار، پرویز ربیعی، شهروز ملکآرایی، مریم نوری درخشان، رضا آفتابی، مریم سیگارودی، مریم رادپور، افسانه آریابقا، مهدی آریننژاد، جواد پزشکیان و ... حضور داشتند.
در این دیدار سفیر کره جنوبی ضمن تقدیر از گویندگان سریال "جواهری در قصر" گفت: "شما گویندگان باعث شدید مردم ایران با فرهنگ باستانی کره آشنا شوند. مردم ایران و کره ریشههای فرهنگی مشترک دارند و من خیلی خوشحالم در کشوری خدمت میکنم که مردم آن فرهنگی هستند."
در این ضیافت 10 نفر از گویندگان نقشهای اصلی مجموعه درباره خود و نقشهایشان صحبت کردند. والیزاده در این جمع گفت: "وقتی پشت صحنه مجموعه "جواهری در قصر" با بازیگر نقش مین جانگو صحبت کرده بودند، گفته بود ایران را با نام قرآن میشناسد. شنیدن این حرف برایم جذابیت داشت."
شکوفنده هم از سختیها دوبله مجموعه "جواهری در قصر" گفت و از زحمات رضایت مدیر سابق تامین برنامه شبکه دو سیما قدردانی کرد.
اخرین گام های یک محکوم به مرگ نام رمانی است که فیلم راه رفتن مرد مرده از آن اقتباس شده است و اینکه این فیلم چرا با نام رمان نمایش داده شد مشخص نیست.
نکته دوبله این فیلم شنیدن صدای دو تن از دوبلور های کم کار این سالهاست.
یعنی: رفعت هاشم پور و ایران بزرگمهر
این فیلم در حدود 10 سال پیش دوبله شده بود و آن موقع هنوز این 2 گوینده دوست داشتنی کم کار نشده بودند.
متاسفانه ایران بزرگمهر در این فیلم حضور چندانی نداشت تا بتوان در مورد کارش به طور دقیق قضاوت کرد.
اما در مورد رفعت هاشم پور باید گفت به نظر شخصی من با کارهای خوب و اوج های خود فاصله داشت یا شاید هم یکنواخت بودن شخصیت مجال این را به او نداده بود تا همان رفعت هاشم پور همیشگی باشد.
اما باید گفت صدای او بسیار خوب روی چهره سوزان ساراندون می نشست.شاید علت این باشد که چهره ای شبیه به بازیگرانی داشت که قبلا" هم هاشم پور به جای آنان گویندگی کرده بود مثل ویون لی و سوزان هیوارد.
به جای شان پن در این فیلم سعید مظفری گویندگی می کند.
گویندگان شان پن از آن زمان تا کنون بسیار تغیر کرده اند. با واقع با دیدن این کار و همچنین گویندگی خسرو خسروشاهی به جای این بازیگر در فیلم بازی است که می توان پی برد که گویندگانی چون منوچهر اسماعیلی و چنگیز جلیلوند تا چه حد برای شان پن نامناسب هستند.
راه رفتن مرد مرده
رفعت هاشم پور / سوزان ساراندون / خواهر هلن برژین
سعید مظفری / شان پن / متیو پانسلت
احمد رسول زاده / رابرت براسکی / وکیل هیلتون راوریر
پرویز ربیعی / ریموند جی بری / آقای دلاکرای
اکبر منانی / آر لی آرمی / آقای پرسی
ایران بزرگمهر / خواهر روحانی +گوینده دادگاه
ناصر احمدی / گزارشگر تلویزیون
شماره شانس اسلوین
انتخاب هاي اين حقير اين بود:
به جاي جاش هارتنت جوان اول فيلم سعيد مظفري به خاطر صداي هنوز جوانش.
به لوسي ليو با توجه به شخصيت مهربانش در اين فيلم مينو غزنوي.
به جاي بروس ويليس كه نقش يك آدمكش را دارد بهرام زند.
و به جاي دو گانگستر مخالف هم يعني مورگان فريمن و سر بن كينگزلي به ترتيب منوچهر اسماعيلي و ناصر طهماسب.
ضمن اينكه بايد خاطر نشان ساخت كه منوچهر اسماعيلي پيش از اين در فيمهاي هفت و شيوع به جاي مورگان فريمن و ناصر طهماسب در فيلم گاندي به جاي بن كينگزلي سخن گفته اند.
پس از اينكه فيلم وارد شبكه ويدئويي شد موفق به ديدن دوبله اين فيلم شدم.
در مجموع مي توان كار گويندگان فيلم را موفق ارزيابي كرد.تنها يك مشكل كوچك در صدابرداري وجود داشت و آن اينكه در بعضي از لحظات ديالوگ ها واضح نبودند. اما صدابرداري داراي نقاط قوتي هم بود.به گونه اي كه بعد صدا بسيار خوب از كار درآمده بود و همچنين افكت آسيبي نديده بود.
در اين فيلم سعيد مظفري به جاي جاش هارتنت كار بسيار خوبي ارائه داده است و با گويندگي خوب خود اجازه اينكه داستان فيلم لو برود را نداده است.همچنين جنس صداي او بسيار متناسب با چهره جاش هارتنت بود به طوري كه صداي او به خوبي در چهره و تن وجان و نقش اين بازيگر نفوذ كرده و يك تركيب خوب ساخته بود.تجربه به خوبي نشان داده است هرگاه سعيد مظفري در نقشي متناسب با صداي خود ظاهر مي شود كيفيت و نتيجه كار بسيار خوب است.واقعا" دليل اينكه چرا در كارهاي ويدئويي و تلويزيوني گاها" كارهاي ضعيفي از اين دوبلور ديده مي شود بر من پوشيده است.
مينو غزنوي براي سخن گفتن به جاي لوسي ليو ريتم تندي را انتخاب كرده است كه با توجه به اينكه لوسي ليو يك بازيگر شرق آسيايي يا يك دو رگه است و اين نژاد به طور ذاتي كمي تند صحبت مي كنند كاملا" متناسب با اين بازيگر و گامي است جهت نزديك شدن به جنس بازي بازيگر.
به جاي بروس ويليس ، چنگيز جليلوند با صدايي بسيار پخته كه يادآور دوران اوج اوست هنرنمايي مي كند.او در سينك گفتن بسيار مسلط و با دقت عمل كرده است و همچنين ديگر از اغراق و احساسات گرايي تصنعي در گويش ديالوگ خبري نيست.به نظر مي رسد حالا صداي چنگيز جليلوند دوباره در دوبله كاملا" جا افتاده است و به همان چنگيز حنجره طلايي خاطره انگيز نزديك شده است.
انتخاب حسين عرفاني به جاي مورگان فريمن با توجه به اينكه سابقه گويندگي به جاي اين بازيگر را نيز داراست قابل قبول مي باشد.او مثل هميشه كار خوبي از خود ارائه داده است .شايد تنها ايراد كار او اين بود كه از مورگان فريمن يك شخصيت تقريبا" تخت و تك بعدي ساخته بود.
امير هوشنگ قطعه اي تلاش و سعي وافري براي نزديك شدن به نوع بازي و گويش بن كينگزلي داشت.با وجود اينكه نمي توان به گويندگي او ايرادي وارد آورد و به نحو احسن كار خود را انجام داده بود بايد قبول كرد جنس صداي او با چهره و نوع وكلاس بازيگري بن كينگزلي متناسب نبود.چه كسي با اعتبار او كه لقب ( سر ) را يدك مي كشد صدايي متين و موقر را مي طلبد،هرچند در نقش يك گانگستر يهودي ظاهر شود.
منوچهر زنده دل ، ناصر نظامي و ناصر احمدي به جاي 3 كارآگاه فيلم حضوري كمرنگ تر از بقيه گويندگان داشتند كه همين امر مانع از اين مي شود كه به طور دقيق در موردشان نظر داد اما بايد گفت كه با گويندگي قابل قبول خود چيزي را از نقش و شخصيت كم نكرده اند.
راستي دوستان اگر شما بوديد كداميك از گويندگان را براي اين فيلم انتخاب مي كرديد؟
حادثه در نيويورك (شماره شانس اسلوين )
سعيد مظفري / جاش هارتنت / اسلوين كلورا
مينو غزنوي / لوسي ليو / لينزبي
چنگيز جليلوند / بروس ويليس / اسميت گود كت
حسين عرفاني / مورگان فريمن / رئيس
امير هوشنگ قطعه اي / بن كينگزلي / خاخام اشلومون
منوچهر زنده دل / استنلي توچي / دان بروسكي
ناصر احمدي / پيتر كارتربريج /مارتي
ناصر نظامي / كوين چمبرلين / كارآگاه بريكوفسكي
ناخدا خورشید / داشتن و نداشتن
ناخدا خورشيد را اگر بهترين فيلم سينماي ايران در بعد از انقلاب نناميم بدون ترديد يكي از 4 فيلم برتر كل تاريخ سينماي ايران است. فيلمهائي كه بر اساس داستانهاي ارنست همينگوي ساخته شده اند به شكل حيرت انگيزي در ايران دوبله هائي بي نظير دارند. از پيرمرد و درياي جان استرجس بگيريد تا برفهاي كليمانجارو و زنگها براي كه به صدا درمي آيد. در اين ميان قصه نسبتا موفق داشتن و نداشتن كه سالها قبل هوارد هاكس با حضور ستارگان آن روزگار سينماي هاليوود ساخت چيزي بر قصه نيفزود جز يك ضلع چهارم (در نقش زني ديگر) بر سه ضلع عاشقانه كازابلانكا كه حتي حضور بزرگاني چون بوگارت و باكال و برنان نيز مثمر ثمر نبود. اين فيلم حتي بعدها چندين و چندبار هم بازسازي شد كه مشخص تريننشان قاچاقچيان اسلحه(ساخته دان سيگل) و نقطه شكست( به كارگرداني مايكل كورتيز) بود... هدف همينگوي نويسنده از طرح داستان داشتن و نداشتن مشخصا عشق نبود اما هوارد هاكس قصه را بر پايه هاي عاشقانه بنا نهاد چنانكه اين عشق حتي در واقعيت نيز نمود يافت و موجبات ازدواج دو بازيگر اصلي اين فيلم (همفري بوگارت و لورن باكال را كه هنوز بعد از نيم قرن در قيد حيات است) را فراهم كرد.
دوبله داشتن و نداشتن با مديريت عطاالله كاملي و گويندگي حسين عرفاني،رفعت هاشم پور و مرحوم عزت اله مقبلي يكي از بهترين نمونه هاي دوبله رمانهاي عاشقانه بعد از فيلمهائي چون برباد رفته،دكتر ژيواگو و كازابلانكاست كه هرگز به شكلي جدي نقد نشد...
سالها بعد در ايران كارگرداني با پشتوانه هاي قصه نويسي و ادبياتي فوق العاده بنام ناصر تقوائي داستان داشتن و نداشتن همينگوي را با بازنويسي مجدد و تغييراتي اساسي به قصه اي ايراني كه رخدادهايش در سواحل جنوبي ايران به وقوع مي پيوندد تبديل كرد. ناخدا مورگان همينگوي به خورشيد يك دست تبديل شد كه دستش را بقول خودش شورته هاي آنسوي آبها بريده اند و رگه هاي مردانگي از تمامي سكنات و گفتارش بشكلي عجيب هويداست... قصه قاچاق به قاچاق تبعيدي هاي خشن تبديل تبديل شد كه به مدد انتقام خورشيد از خواجه ماجد عليل شكل گرفت... يك داستان فوق العاده.
ناخدا خورشيد در سال توليد در آخرين روزهاي يكي از جشنواره هاي خارجي به رويت هيئت داوران آنجا رسيد و تمامي هيئت داوري بين المللي را در حيرت فرو برد چنانكه پيش نويس راي نهائي را دگرگون كرده و با اختصاص يك جائزه ويژه ،سربلندي ايران در آغازين سالهاي حضور قدرتمندانه سينماي ايران در مجامع بين المللي به رخ كشيد...
آنچه مرا بر آن داشت تا نگارنده اين چند خط باشم دوبله فوق العاده آنست كه به مديريت منوچهر اسماعيلي به انجام رسيد. اسماعيلي به مدد سالها تجربه از گويندگاني زبده در اين فيلم بهره گرفت و گويندگي ناخدا را با بازي داريوش ارجمند خود به انجام رساند. اسماعيلي در طول چندين دهه ثابت كرده است به لهجه هاي مختلف ايراني آشناست و بخوبي ميتواند از عهده هر نوع گويشي برآيد. گويش وي بجاي مرحوم فردين در غزل و برزخيها (با لهجه كردي به مدد كرمانشاهي بودن خود اين گوينده) و حتي لهجه هاي متنوع لري و بلوچي وي در سينماي پيش از انقلاب ايران بارها و بارها حيرت مستمعين را برانگيخته است. او حتي در برخي فيلمهاي خارجي نيز لهجه هاي عجيب و غريبي خلق كرد كه شايد بي نظيرترينشان گويش خاص درسو اوزالاي كوروساوا (بجاي ماكسيم مونزوك در نقش درسو) و دكتر استرنجلاو (بجاي 3 شخصيت عجيب و غريب پيتر سلرز) است.
اسماعيلي با صدائي پخته ، اندكي خشن و بم (همچون ساير مردان با جربزه تاريخ سينما كه بم تريشنان را در سريال بينوايان بجاي لينو ونتورا خلق كرد) بجاي ناخدا صحبت مي كند كه از همان آغاز ، بيننده و شونده را مبهوت صداي خود ميكند: من نميدونم تو مملكت تو عكس كدوم پادشا رو سكتونه اما ...
در اين فيلم سعيد پورصميمي خود بجاي شخصيت ملولي كه بازي كرد صحبت ميكند و عطالله كاملي همچون فيلم ساير فيلمهاي فتحعلي اويسي در آن سالها، بجاي اين بازيگر نقشهاي خشن كه بعدها خود را لوده سريالهاي آبكي سيما كرد با اقتدار كامل گويندگي ميكند و گويشهاي نقش خاتون( با بازي پروانه معصومي) را زهره شكوفنده به انجام مي رساند. گويش مقتدرانه ناصر نظامي بجاي يكي از تبعيدي ها و همينطور گويندگي تورج نصر بجاي يكي ديگر از ايشان با مهارتي خاص صورت مي گيرد و در اين ميان يك نقش با گويشيهاي بسيار كوتاه جاودانه ميشود:
مرحوم هوشنگ مرادي كه حتي تمامي سايتهاي اينترنتي مرتبط با دوبله حتي نام ايشان را نميدانند و بحق يكي از بزرگان تاريخ دوبله ايران بود در اين فيلم بجاي شخصيت خواجه ماجد صحبت ميكند. چند جمله آغازين اين نقش را خود اسماعيلي مي گويد اما ظاهرا در ادامه دوبله، اين نقش كم گفتگو به مرحوم مرادي سپرده ميشود. مرحوم مرادي كه در اواخر دهه 60 هجري به شكلي عجيب به قتل رسيد ، گوينده نقشهاي پيرمرد در فيلمها (ي عمدتا وسترن) و كارتونهاي تلويزيوني بود. صداي او در فيلم سفير و كارتون بنر و صدها فيلم و سريال ديگر در يادهاست. يادش گرامي باد...
دوبله مظلومترین حرفه سینما و تلویزیون است
منوچهر اسماعیلی در نشست نقد و بررسی دوبله در خبرگزاری مهر با اشاره به حل نشدن مشکلات این حرفه با وجود وعدههای فراوان، از دوبله به عنوان مظلومترین حرفه در سینما و تلویزیون ایران نام برد.
به گزارش خبرنگار مهر، در این نشست اسماعیلی درباره وضعیت دوبله و نتایج دیدار گویندگان با مدیران ارشد صدا و سیما گفت: "مشکلات عدیدهای در تلویزیون داریم که بارها تذکر داده شده و دوستان فقط شنیدند و بعد اتفاقی نیفتاد. در زمان آقای لاریجانی دو دیدار با معاون ایشان داشتیم و آن هم در قالب هیئت مدیره بود و مشکلات به گونهای دیگر مطرح شد."
وی با اشاره به دیدار گویندگان با عزت الله ضرغامی افزود: "به ما اطلاع دادند آقای ضرغامی علاقمندند با دوبلورها نشست داشته باشند. در این نشست صحبتهای متنوعی گفته شد و من هم مسئله ویراستاری در تلویزیون را مطرح کردم. معتقدم کسانی که این کار را انجام میدهند تحریفکار هستند، چرا که به کلی دیالوگها را به هم میزنند."
گوینده نقش ژرار دپاردیو ادامه داد: "مدیر دوبلاژ مجموعهای از دانش است. او میداند چه چیزی ممنوع است یا نیست و شرایط را به خوبی درک میکند. این نشستها متاسفانه به جایی نرسید و اتفاقی نیفتاد. تا زمانی که آقای کدخدازاده هم حضور داشتند یک مقداری نظامی به این کار داده شده و احترام هر کس سر جایش بود، الان البته من امیدی ندارم دوبله به این شکل عاقبت خوبی داشته باشد."
ناصر ممدوح ، رئیس هیئت مدیره انجمن گویندگان، درباره راهکارهای هیئت مدیره برای رفع مشکلات دوبله گفت: "هیئت مدیره پنج ماه است تشکیل شده و صحبتهایی با آقای بزرگی داشتیم، ولی هنوز به نتیجه مطلوب نرسیده ایم. آقای اسماعیلی گوشهای از مشکلات را عنوان کردند. البته مشکلات خود به خود حل نخواهد شد و میتوان با تبادل نظر و جلسات متعدد آنها را حل کرد، ولی سالهاست به این صورت بچهها در سازمان کار میکنند و ویراستاران هم به کار خود ادامه میدهند."
این مدیر دوبلاژ خاطرنشان ساخت: "با توجه به اینکه من بیشتر مستند کار میکنم، مشکلی که با ویراستاران داریم مربوط به واژههاست. به هر حال برخی کارهای داستانی قابل پخش نیست و ویراستاران مجبورند دستی بر آنها ببرند. کسانی هم که این کار را میکنند نمیخواهم بگویم کار را ما سبک میکنند، ولی از نظر خودشان میخواهند فیلم قابل پخش باشد، گرچه این از نظر ما مردود است. اگر این مسئله را بر عهده ما بگذارند، بهتر میتوانیم این کار را انجام دهیم تا فیلم قابل پخش باشد."
وی درباره اینکه آیا تمام مشکلات مربوط به ویراستاران است و مدیران دوبلاژ دخالتی در آن ندارند، گفت: "ما در جامعهای زندگی میکنیم که برخی چیزها ممنوع است. ما فرهنگ اسلامی داریم. به هر حال کار دوبله میشود، اما میتوان با برگزاری جلسات متعدد و صحبت با آقای بزرگی که مسئول واحد دوبلاژ هستند و دیگران به نتیجه مطلوب رسید. به هر حال دوبلورها هم بخشی از این جریان هستند یا باید کار نکنند یا اگر میخواهند کار کنند، سازمان میگوید شرایط همین است."
وی خاطرنشان ساخت: "صحبت ما این است که فیلم را بر عهده مدیر دوبلاژ بگذارند. من سالهاست برای تلویزیون فیلم دوبله میکنم، میدانم تلویزیون چه میخواهد. من میدانم اگر یک بدآموزی در فیلم باشد چه برای بزرگترها یا بچهها فردا همه درس میگیرند. جامعه ما خیلی آسیبپذیر است. مجبوریم خودسانسوری کنیم، چرا که اگر این کار را انجام ندهیم ارشاد مجوز نمیدهد یا تلویزیون پخش نمیکند. ما میتوانیم با تلویزیون بجنگیم؟ مسلماً نمیتوانیم. حال شاید با صحبت به نتیجهای برسیم."
زهره شکوفنده درباره خودسانسوری در دوبله فیلمها گفت: "حرف ما این است که فیلمها را به عهده ما بگذارند. در حال حاضر سریالهای ایرانی ساخته میشود که بدترین و رکیکترین حرفها در آنها گفته میشود، حتی مسئله عشق در آنها هست، ولی نمیدانم چرا وقتی به دوبله فیلمهای خارجی میرسد، کلمه عشق و دوستت دارم را عوض میکنند و به جای آن من به تو علاقمندم میگذارند. چرا نباید عشق را در فیلمها داشته باشیم؟ وظیفه ویراستار فقط حذف کلمه نیست. برخی مواقع کار به عوض شدن اساسی موضوع فیلم میرسد، به حدی که تماشاگران هم آن را میفهمند."
مدیر دوبلاژ مجموعه "جواهری در قصر" ادامه داد: "این کار توهین مستقیم به مردم است، چرا که متوجه میشوند تصویری که میبینند غیر از آن چیزی است که گفته میشود. فیلم را به عهده ما بگذارند و خودمان طوری آن را تغییر میدهیم که هم قابل پخش باشد و هم به خط داستانی لطمه نزند. همه ما بعد از 40 تا 50 سال تجربه میتوانیم این کار را انجام دهیم. ویراستاران با ویرایشهایی که انجام میدهند به ما و مردم توهین میکنند."
وی درباره مترجمها هم توضیح داد: "قسمتی از کار ما مترجمها هستند. به نظرم مترجمها باید عیناً ترجمه کنند و تغییر و تحولات را به دست مدیران دوبلاژ بسپرند. برخی مترجمهای ما سلیقهای ترجمه و خودشان هم ویرایش میکنند. مثلا دارند به ویراستاران کمک میکنند، اما کار را بدتر میکنند. مترجمان را هم خود سازمان انتخاب میکنند. در موسسات بیرون هم خودشان این انتخاب را میکنند، اما آنجا دست ما بازتر است."
ناصر نظامی در ادامه نشست درباره مترجمها گفت: "مترجمها یا خوب هستند و ترجمه خوبی میکنند یا برعکس. معمولاً دخل و تصرفی نمیکند. آنچه از فیلم متوجه میشود، می نویسد. مترجم در این مورد تقصیری ندارد. ممکن است مترجم بدی باشد و فیلم را بد ترجمه کند، ولی اگر هم عوض کند، خیلی جزئی تغییر میدهد و این ویراستار است که مشکلات را به وجود میآورد."
وی درباره اینکه آیا باید تمام مشکلات دوبله را به گردن ویراستاران انداخت، گفت: "نه، یکی از مشکلات دوبله مربوط به ویراستاران است. ما در کنار استادانی چون اسماعیلی، شکوفنده، زند، ممدوح و ... زمانی دوران طلایی دوبله را دیدهایم. بنابراین دوبله الان ما را راضی نمیکند. البته دوبله ما ضعیف نشده و جوانان خیلی کمک حال ما هستند. این مشکل مربوط به فیلمها میشود. اگر فیلمهای دوبله شده قبل انقلاب و در دوران طلایی دوبله را به ما بدهند، قول میدهم بهتر از آن سالها دوبله میکنیم."
نظامی درباره میزان رضایت خود از دوبله مجدد فیلم های کلاسیک گفت: "بستگی دارد. در آن زمان چیزی گفته شده که الان به درد جامعه نمیخورد. باید این موارد عوض شود. اگر فیلم با شرایط امروز همخوانی داشته باشد، میتواند پخش شود و مانعی ندارد. دوبله ایران هم همیشه جزو دو سه دوبله خوب دنیا بوده و هنوز هم هست. در گذشته دوبله مشکلات خاص خود را داشت. ولی الان این طور نیست و وقتی سرعت زیاد شود، دقت کمتر میشود. اگر شما میبینید دوبله مثل قدیم نیست، یکی از مسائل آن مربوط به سرعت است."
امیر عطرچی ، دوبلور جوان، درباره دوبله خوب گفت: "به نظر من دوبله خوب این نیست که دوبلوری پشت میکروفن بنشیند و دوبله خوبی انجام دهد. دوبله خوب از قبل شروع شده. معنی دوبله خوب این است که سازمان یک فیلم خوب بخرد و بعد این فیلم را که کیفیت خوبی هم دارد به یک مترجم خوب بدهد و دوبله خوبی هم شود و بعد میتوان گفت این فیلم دوبله خوبی دارد. این مسئله رویایی نیست. فقط ما به آن اهمیت نمیدهیم و به مخاطب خود ارزش نمیگذاریم."
وی افزود: "با توجه به شناختی که از دوبله خوب دارم، تمامی آدمهایی که در دوبله هستند، توانایی خود را برای دوبله خوب از دست ندادهاند، کسانی مثل منوچهر اسماعیلی، ناصر طهماسب، سعید مظفری و ... توانمندند. جوانانی مثل یاکیده، زینوری و ... از توانمندی این بزرگان بهرهمند شدند و با توجه به استعدادی که داشتند، در این راه موفق شدند. شرایط خوب دوبله خوب میآورد. آقای اسماعیلی ضعیف نشده و اگر شرایط خوب فراهم شود، میتواند با کمک بزرگان و جوانان دهه طلایی دوبله را تکرار کند."
این گوینده جوان ادامه داد: "تا کی گوینده با عشق بنشیند و دوبله کند؟ چرا به نیازهای دوبلورها توجه نمیشود؟ چرا فکر میکنیم منوچهر اسماعیلی توانایی بسیاری دارد که دوبله کند، بنابراین هر طور که میخواهند رفتار کنند، چون او توانا است. باید شرایط معقول او پاسخ داده شود تا بتواند با جون و دل حرف بزند. بزرگان این کار با عشق کار میکنند، بدون اینکه نیازهایشان برآورد شود."
همه مردان شاه
به طوری که ناصر طهماسب نام خود را در کنار گویندگانی چون : خسرو خسرو شاهی، سعید مظفری، امیر هوشنگ زند ، منوچهر اسماعیلی ،چنگیز جلیلوند، افشین زینوری ،کیکاووس یاکیده و.... به عنوان دوبلور جدید شان پن ثبت کرد.
همچنین حسین عرفانی نیز به زنده یاد حسین معمار زاده ، پرویز ربیعی ، منوچهر اسماعیلی ، پیام حسینیان ،منوچهر زنده دل ، نصراله متقالچی و ابوالحسن تهامی... پیوست و این بار به جای آنتونی هاپکینز هنرنمایی کرد.
ظاهرا" سیاست جدید دوبله ایران در این روزها این است:
همه دوبلور ها به جای همه بازیگران
اگه میتونی منو بگیر
در این فیلم جلال مقامی به جای تام هنکس،سعید مظفری به جای لئوناردو دی کاپریو و ناصر طهماسب به جای کریستوفر واکن گویندگی کردند.
ناصر طهماسب صدای بسیار دوست داشتنی و متینی دارد.ای کاش روالی را که در چند سال گذشته داشت ادامه می داد و صدایش را با گویندگی به جای هر بازیگری به حراج نمی گذاشت.
ای کاش گزیده کاری خود را ادامه می داد.
با این حال صدای او همیشه دوست داشتنی است و کارش همیشه در حد خوب.
جالب است بدانید چندی پیش در جام جم خواندم در نسخه ای که برای شبکه ویدیوئی دوبله شده است،افشین زینوری به جای دی کاپریو و سعید مظفری به جای کریستوفر واکن گویندگی کرده اند که انتخاب بهتری است.
به شخصه افشین زینوری را برای دی کاپریو مناسب تر می دانم.مگر در مواقعی که زینوری نقش مهمتری را داشته باشد.
به عنوان مثال در فیلمی مثل مرحوم (مردگان) با بازی مت دیمون و لئوناردو دی کاپریو ، ترجیح می دهم مت دیمون را چون همیشه با صدای افشین زینوری ببینم و دی کاپریو را با صدای سعید مظفری
دائی جان ناپلئون
تقوایی (در مقام کارگردان)می کوشد در کنار رعایت اصول یک فیلمسازی مقبول و هدایت حرفه ای گروه، اثر را چندان هم از دسترس اجتماع دور نکرده و پا به پای آن حرکت کند.
هر قسمت از سریال با تیتراژی خاص (بگویم عجیب بهتر است)آغاز می شود؛ نقاشی هایی از جنگ که به وضوح لباس سربازان فرانسه(ارتش ناپلئون) در آن هویداست و در کنار آن، شیپور، تمی را می نوازد که آن نیز تداعی کننده جنگهای اروپای قرن 18 و 19 میلادی است. و این ناخودآگاه ذهن را آماده مواجهه با درگیری، ستیزه و کشمکش می کند. دوران روایت سریال(یعنی زمان رویدادن حوداث)مربوط به اواسط 1320 است، زمانیکه مملکت نیز دستخوش تحولی عمیق می شود؛ همزمان با جنگ جهانی دوم است وانگلیس، آمریکا و روسیه مشغول نبرد با آلمان نازی اند، ایران (رضا شاه) اعلام بی طرفی می کند اما انگلیس و آمریکا به بهانه یاری روسیه و تامین اسلحه و غذا وارد ایران می شوند و روسیه نیز از شمال بی طرفی را نقض می کنند و ایران از شمال، غرب و جنوب مورد تاخت و تاز قرار می گیرد. متفقین رضا شاه را به جزیره موریس تبعید می کنند و او با مشتی خاک، میهن را ترک می کند و همانجا نیز می میرد ... (تولد 1256- مرگ 1323)
همه چیز دست به دست هم می دهد تا ساده انگار ترین مخاطب اثر نیز آنرا به رضاخان مربوط بداند و انجام کار وی...
در این اثر، بازی هنرپیشگان بسیار ملموس و یکدست(همچون اعضای یک خانواده)است. طنز جاری در گفتار در کنار جدیت ها و عصبیت هایی که خاص هر شخصیتند، از قسمت دوم به بعد مخاطب را آماده پذیرش عکس العملها و گفته ها می کند. اگر می گوییم دوستعلی(با نقش آفرینی اسماعیل داورفر) مردی هرزه است؛ هرزگی اش خاص اوست و متفاوت با اسدالله(پرویز صیاد)! شیطنت سعید متفاوت با شیطنت دیگر بچه های فامیل، لیلی با ظرافتی دخترانه اما پختگی یک اصیل زاده، نه به وقاحت اختر(خواهر آسپیران) و نه به پرخاشگری و سیاه نگری آن زن بخت برگشتۀ درخانه مانده(فرخ لقا) ... و اینهمه دقت وظرافت ( که به واقع مرهون مطالعه و تفکر عمیق پزشکزاد به هنگام نگارش داستان اصلی است) کار را خاص می کند و ماندگار.
درخصوص دوبله این کار اعتراف می کنم که دلیل اینهمه وقت گذاردن و دقت روی این اثر توسط ایشان را تا ندیدم درک نکردم !
مدیریت احمد رسولزاده ستودنی است. هوشنگ لطیف پور در مقام راوی داستان، آنچنان باورپذیر و روان عمل می کند که با خود می گوئیم: راستی که روایت و قصه گویی چه کار ساده ایست ...!
انتخاب صداها با دقت و وسواس انجام گرفته است. مرحوم غلامحسین نقشینه در نقش دائی جان و با صحبت به جای خودشان، به واقع به کمک بازی خویش می شتابد. ادای شمرده کلمات و احساس درست جمله ( که از بازی خودشان و درک کامل و درست رل ناشی می گردد)؛ شخصیت دائی جان را همچنان برایمان مردی با گذشته ای افسانه وار نگاه می دارد که هیچگاه نمی فهمیم کجای قصه درست است و کجا اغراق ( نمی گوئیم دروغ که این انسان و خدمتکارش قاسم دوست داشتنی تر از آنند که چند خالی بندیشان را دروغ تلقی کنیم.)و کم کم نسبت به او احساس ترحم می کنیم و با مرگش انگار دوستی، پرنده ای، که به حضورش و آوایش خو کرده ایم را از دست می دهیم و می گرییم. ( همانگونه که در قسمت آخر سریال اینگونه کردم...)
پرویز فنی زاده: مش قاسم بسیار خوب از پس گویش لهجه دار قاسم بر می آید، در مواقع احساسی، نرم و لطیف، بدون فراموش کردن لهجه نجوا می کند. نمی دانم مرحوم فنی زاده این مهارت را از تئار کسب کرده اند یا خیر اما تئاتر و تاثیر آن در فن بیان فنی زاده بدون شک انکار ناشدنی است. مش قاسم تکیه کلامهایی خاص دارد. جملاتش اکثرا با (پنداری) آغاز می شوند. در بیان اخبار برای ابراز صداقت می گوید(والله دروغ چرا تا قبر آ-آ-آ-آ !)- و یا (ما یه هم ولایتی داشتیم...)که بی انصافها هیچگاه نمی گذارند حکایت هم ولایتی به آخر برسد و جماعت همصدا فریاد می کشند(اه ... قاسم بس کن !) .قاسم با راوی داستان(سعید) در رسیدن به معشوق(لیلی دختر دائی جان ناپلئون)همکاری می کند اما همچنان بر سر مرام خویش است و وفادار به آقا.جایی که دست سعید را در رساندن نامه وی به لیلی رد می کند بسیار دلنشین می گوید( معصیت داره آقا ! آدم دختر دم بخت مردم رو هوایی کنه، آخرشم هیچی به هیچی ؟!). مش قاسم پشت پا زدن به اخلاقیات را بی ناموسی می خواند و گاه آنچنان افراطی پیش می رود که شخص آقا وادارش می کند قاسم فلان کار را بکن که بی ناموسی نیست ! این ساده مرد روستایی دوست داشتنی با مرامی خاص و همیشه وفادار به آقایش یکی از شاهکارهای بازی فنی زاده نازنین است. از دست دادن این هنرمند، ضایعه ای جبران ناشدنی برای سینمای ما بود...
از آنطرف، منوچهر اسماعیلی در ساده ترین صداسازی ممکنه (گویش رایج خود) به جای اسدالله میرزا، نقش یک اصیل زادۀ خود محور، درونگرا و منزوی با افکار منحصر به فرد و عقایدی پرورده و خاص سخن می گوید. اسدالله، هرزه زبان است، اما این را نیز با ظرافتی عجیب بیان می دارد و عام و کوچه بازاری نیست. به جای هر واژه ای جایگزینی دارد و این نشان از آداب خاص وی است. آنجا که (فرخ لقا) می گوید:هیزی هم هیزی اسدالله، مرد باید تو همه چیز حتی هیزی هم لطافت داشته باشه !(یا یک چنین عبارتی) رفتارش به جاست و هوشمندانه.اما اسماعیلی نمی تواند ساده از کنار نقش بگذرد، در همین رل اسدالله چندبار تغییر گویش می دهد، آلمانی و فارسی در هم آمیخته اش شنیدنی است، سخن گفتن انگلیسی اش هم ادای صرف واژگان نیست.
در این میان، سعید کنگرانی تازه کار با گویش آرشاک قوکاسیان، در ابتدا ناخودآگاه تداعی کننده این است که باز قوکاسیان است و جوانی خوش چهره و گویش نازک نارنجی همیشگی اش؛ اما سعید با شیطنتهای خاص و احساساتی بسیار باورپذیر و همنوع و همرنگ هر جوانی عاشق، همه ظرایف جوانی را در خویش مستور دارد و بالطیع کاری خاص از قوکاسیان می طلبد. (و اینجاست که هنرمندی وی به خصوص در صحنه مشروب خوردن آخر فیلم در تقابل با اسماعیلی(اسدالله) آشکار می شود.) سعید شکست عشقی خورده و لیلی را به پوری داده اند؛ در راه می گرید، عمو اسدالله اورا به خانه می برد و تصویر از شیشه ای پر از شراب سرخ و دو جام اولین و صداهایی سالم و پسری کم رو و عموی قلدر و مصر، آغاز می شود.جام پشت جام ( که اگر جای نقد فیلم می بود، یکی از قویترین سکانهای این اثر همین صحنه ها و دیالوگهای رد و بدل شده است)؛ صداها مست می شوند، مستی تدریجی و سنگینی صدا و عقب رفتن موانع اخلاقی، گفتگو تا آنجا که عمو لب به اعتراف شکست عاطفی خویش می گشاید و
از فرار همسرش با عربی نتراشیده و نخراشیده می گوید و سعید همصحبت است پیش می رود ...(( من سعدی می خوندم، اون عاروق میزد...!))صدا مست شده اما نوع مستی هایی که اسماعیلی و قوکاسیان ارائه می کنند؛ متفاوت است، این تازه جوان است و آن سیاه مست و مجرب.
مقبلی به جای دوستعلی خان (اسماعیل داورفر)یکی از شاد و شنگولترین صداهایی که ارائه کرده را رو می کند. دوستعلی بیش از حد داد و فریادی و نازک نارنجی است. از کاه کوه می سازد؛ از ترس، جیغهای زنانه می کشد! شخصیت بگوییم بدبخت، سر خورده و رانده شده و عقده ایست! از زندگی خویش ناراضی است، چرا که همسری قلدر و زورمند دارد تا ظریف و عشوه گر و از اینرو چشمش به دنبال زنان در و همسایه است. داورفر از پس ایفای نقش بر می آید و مقبلی از هم پس صدا.تقابل صدای ضعیف مقبلی با پروین ملکوتی (عزیز السلطنه همسر دوستعلی) و این صدای بم و مقتدر زنانه، مجموعه ای مضحک می سازد که بر بار طنز اثر می افزاید همچنانکه تن به نسبت ظریف داورفر در کنار اندام فربه ملکوتی خنده دار است و بازی کلمات و بمباران طعنه و کنایه و بده بستان دیالوگ با دیگران(خاصه اسدالله)نیز جالب و شنیدنی.
و اما ناصر طهماسب و گویش هنرمندانه وی در سه نقش، رل اول وی صحبت به جای نصرت کریمی هنرمند با سابقه سینما و تئاتر در نقش آقاجان عصبانی مزاج و بداخلاق است. طهماسب صدا را کمی زیر و تیز کرده و از گلو سخن می گوید، صدای ساخت شده بر چهره کریمی به خوبی می نشیند و بازی پرتنش و رفتارهای عصبی اورا به بهترین وجه پاسخگوست. و دو نقش دیگر طهماسب که دو سردار هندی ساکن تهرانند و به سبب زندگی در میان فارسی زبانان فارسی را دست و پاشکسته ادا می کنند. سبک گفتاری گویندگان در صحبت به جای هندی ها تقریبا یک شکل است با صداهایی ساخته شده از گلو و ادای حرف (ه) در انتهای لغات به جا و نابجا! اما طهماسب کوشیده است تاکید بیشتری بر صداسازی داشته باشد تا لهجه که این امر را با بم کردن صدا در قسمت گلو و چرخاندن حروف در دهان و بازی دادن حروف در قسمت لب به انجام می رساند و ادای ناقص و جویده لغات نیز از شیرین کاریهای وی در مقبول ساختن لهجه است. اگر حق مقایسه داشته باشم کار ایشان را با جلیلوند در بخش هندی فیلم گنج قارون و صحبت وی به جای فردین(علی قارون)؛ به جرات می گویم که طهماسب از پس این کار بهتر برآمده است تا جلیلوند.(که اگر علی قارون فارسی است و هندی صحبت کردن برایش مشکل، سردارهای دائی جان ناپلئون نیز هندی اند و فارسی صحبت کردن برایشان سخت، پس این به آن در !)
حسین معمار زاده (پوری- بهمن زرین پور) را به سختی شناختم. همیشه از معمار زاده صدایی بی نهایت با صلابت شنیده بودم اما اینبار نه تنها صلابتی در کار نیست که با یک بچه ننه بی دست و پا روبروییم و اینجاست که هنرمندی معمارزاده و انعطاف پذیری صدایش آشکار می گردد.
در این سریال با زنی متفاوت مواجهیم، پروین سلیمانی(مادر آسپیران غیاث آبادی) که زنی با خشونتهای مردانه و بی لطافت زنانه جلوه می کند. حتی در بخشی از فیلم اورا زن ریشو می خوانند. اینجاست که گوینده نباید لزوما زن باشد. در اقدامی جالب و مثال زدنی اصغر افضلی با تیپ سازی ای خاص به جای وی سخن می گوید، تصور کنید که افضلی خطاب به مرد مخاطبش بگوید: اوا تو چقده با نمکی، موش بخوره تو رو ! صحنه های سلیمانی بسیار خوب و خنده دار از آب در آمده اند و این مقدور نبوده جز با هنرمندی اصغر افضلی در کنار بازی قدرتمند خانم سلیمانی هنرمند با سابقه تئاتر، سینما و تلویزیون.
صدای صادق ماهرو برای شیرعلی قصاب (مرحوم محمود لطفی) یک گزینه ایده آل است. شیرعلی) حرف (ر) را (ل) تلفظ می کند و بمی صدای ماهرو کاملا متناسب با جثه عظیم این مرد. در کنار اینان حسین عرفانی را داریم در صحبت به جای جهانگیر فروهر(نایب تیمورخان) که عرفانی با صدایی زیر و متناسب با رفتار غیر منطقی و مضحک نایب تیمورخان آنرا ساخته است. تکیه کلام وی ((مجسمه بلاهت)) تا آنجا که شنیده ام از این سریال در اجتماع رخنه کرده بود....
صحبت به درازا کشید اما، بی اغراق در خصوص این مجموعه می توان صفحه ها پرداخت... از بار داستانی فیلم گرفته تا خصوصیات سینمایی و بازیگری و شخصیت پردازی، موسیقی متن ( که حیفم آمد نگویم انواع موسیقی را در آن به گزینش شیدا قرچه داغی می شنویم، غربی ، سنتی ، مارش رژه، شیپور جنگ و ...)
مرحوم غلامحسين نقشينه بجاي خودش در نقش دائي جان ناپلئون
مرحوم پرويز فني زاده بجاي خودش در نقش مش قاسم
منوچهر اسماعيلي بجاي پرويز صياد در نقش اسد اله ميرزا
ناصر طهماسب بجاي نصرت اله كريمي در نقش آقاجان
ناصر طهماسب بجاي گربل سينگ در نقش سردار مهارت خان
ناصر طهماسب بجاي آرمينه در نقش سردار اشتياق خان
مرحوم عزت اله مقبلي بجاي اسماعيل داورفر در نقش دوستعلي خان
احمد رسول زاده بجاي محمد علي كشاورز در نقش دائي جان سرهنگ
آرشاك قوكاسيان بجاي سعيد كنگراني در نقش سعيد
مرحوم حسين معمار زاده بجاي بهمن زرين پور در نقش پوري فشفشو
صادق ماهرو بجاي مرحوم محمود لطفي در نقش شيرعلي قصاب
مهدي آرين نژاد بجاي مرحوم خير اله تفرشي آزاد در نقش شمسعلي ميرزا
حسين عرفاني بجاي مرحوم جهانگير فروهر در نقش نايب تيمور خان
مينو غزنوي بجاي سوسن مقدم در نقش ليلي
مرحوم پروين ملكوتي بجاي خودش در نقش عزيزالسلطنه
مرحوم اكبر دودكار و محمد ورشوچي و روح اله مفيدي بجاي خودشان در نقشهاي نوكر و آسپيران و واعظ
اصغر افضلي بجاي پروين سليماني در نقش مادر آسپيران غياث آبادي
نيكسون
او به خوبي رگه هايي از دستپاچگي و در مواقعي حماقت را در صدايش نشان مي داد.
پرويز ربيعي نيز چون بسياري از مواقع در نقش فرعي عالي بود و با بكار بردن يك گويش متين و با طمانينه، كاملا" متناسب يك مشاور رئيس جمهور صحبت كرده بود.
همچنين بعد صدا نيز قابل قبول بود به طوري كه با متفاوت شدن منبع صدا نوع صدا نيز فرق مي كرد.
ولي باز هم براي من اين سوال باقي ماند كه چرا بسياري از تيتراژ هاي زمان و مكان دوبله نشده بود؟
نيكسون : اوليور استون
تيتراژ فيلم : اكبر مناني
تيتراژ زمان و مكان : خسرو شمشيرگران
منوچهر اسماعيلي / آنتوني هاپكينز / ريچارد نيكسون
پرويز ربيعي / جيمز وودز / اچ آر هلدمن
ناصر احمدي / باب هاسكينز / ادگار هوور
اصغر افضلي / اي جي مارشال / جان ميچل
بهرام زند / جان اف كندي
خسرو شمشير گران / گوينده خبر
اكبر مناني / گوينده خبر
آلپاگور
آلپاگور
مدير دوبلاژ : جلال مقامي
گويندگان:
جلال مقامي / ژان پل بلموندو / آلپاگور
آرشاك قوكاسيان / پاتريك فيري / كوستا والدز
حسين رحماني / برونو كرمر / قرقي
پرويز ربيعي / ژان نگروني / اسپيتزر
اكبر مناني / ژان پير ژوريس / ساليستي
محمود قنبري / ويكتور گاروير / بازرس دوبك
بهرام زند / رئيس پليس
پرويز ربيعي / گوينده اخبار
.. و اما سوال اصلي
به نظر شما بهترين گوينده براي ژان پل بلموندو كدام گوينده است؟
در سالهاي دور و در زمان جواني ژان پل بلموندو دوبلور ثابت او جلال مقامي بود.
در ابتداي كار استوديو قرن 21 و در فيلمهايي مثل تكتاز و سرقت كه ازجمله فيلمهاي كم ارزش اين بازيگر مي باشد اين كار به عهده حسين عرفاني بود.
و همچنين در فيلمهاي مهم او مثل كلاه و از نفس افتاده چنگيز جليلوند به جاي اين بازيگر گويندگي كرده است.
افسانه بگر ونس (حماسه ساز)
دويله فيلم روي هم رفته از كيفيت قابل قيولي برخوردار است اما يك مشكل هميشگي و آزار دهنده وجود دارد و آن هم همان قصه تكراري عوض شدن دوبلور موفق يك بازيگراست.
افشين زينوري تا به حال در بيشتر فيلمهاي مت ديمون به جاي اين بازيگر حرف زده است و علاوه بر اينكه خوب كار كرده است،جنس صدايش نيز كاملا" با چهره مت ديمون همخواني دارد.
ولي اينكه چرا در اين فيلم از ايشان استفاده نشده است،با توجه به مدير دوبلاژقابلي چون خسرو خسروشاهي جاي سوال دارد.
صداي خسروشاهي با وجود زيبا بودن چندان بر روي صورت مت ديمون نمي نشيند.
اما به عكس نقش هاي ديگر بسيار خوب هستند.
منوچهر والي زاده بار ديگر ثابت مي كند بهترين گوينده براي ويل اسميت است.
همچنين منوچهر نوذري به جاي جك لمون و راوي داستان چون هميشه كاري دلنشين ارئه مي دهد.
در پايان فيلم هم پشت صحنه اي از دوبله فيلم موجود است كه زنده ياد منوچهر نوذري را در حال دوبله فبلم به تصوير مي كشد.
و مصاحبه ايرج نوذري با منوچهر اسماعيلي و خسرو خسروشاهي كه در آن به ذكر خاطراتي از منوچهر نوذري مي پردازند.
در قسمتي از آن خسرو شاهي مي گويد:
در سال 1342 در استوديو مولن روژ تازه دوره كار آموزي را پشت سر گذاشته يودم كه با منوچهر نوذري آشنا شدم و يادم ميآايد در همان روزها كار عجيبي كرد و شرط بندي كرد و سه صفحه از ديالوگش را برگرداند و این یار از حفظ گفت.
و خاطره اي از دوبله همين فيلم:
وقتي براي دوبله اين فيلم به استوديو آمد جمله عجيبي گفت كه:اين آخرين كار من است. و متاسفانه همين طور هم شد.
مدير دوبلاژ : خسرو خسرو شاهي
خسرو خسروشاهي / مت ديمون /رندلاف جونو
زنده یاد منوچهر نوذري / جك لمون / هاردي گريس (راوي )
منوچهر والي زاده / ويل اسميت /بگر ونس
مينو غزنوي / چارليز ترون /آدل اينورگوردون
...و ناصر احمدي..
درباره دوبله فیلم جن گیر از زبان خسرو خسرو شاهی
خلاصه موفق نشدیم صدای ریگن را ایجاد کنیم. روزی در استودیو شهاب نشسته بودم و رفته بودم توی فکر که آلبرت دومان سررسید. ایشان یک نابغه بود و مرا هم خیلی دوست داشت؛ فهمید که مشکلم چیست. به من گفت: تو این فیلم را داری برای استودیوی رقیب من دوبله می کنی با این وجود من همراهت می آیم و یادت می دهم چه کار کنی ...
آمدند و کولیس آوردند و نقشه کشیدند و آپارات را تغییر دادند و دستگاه هایش را از نو دادند تراشکاری. دور میکروفون هم اسفنج مانندی کشیدند. آنوقت جواد بازیاران رفت توی باکس و صدایش را تغییر داد و غرید که : "روز خوبیه برای جن گیری ..." آلبرت گفت نه نشد؛ معمولی بگو! وقتی بازیاران معمولی گفت؛ ناگهان آن صدا تولید شد...
از شنیدنش وحشت کرده بودیم، آقای کاوه اینقدر خوشحال و خرسند بود که می گفت : باید زیر پای این آقا گوسفند بکشیم ... صدا را که شنیدیم؛ هیچ فرقی با صدای اصلی نداشت...
تاجماه احمدی
گويش وي بجاي افليا در فيلم هملت(شاهكار گريگوري كوزينتسف) و در كنار
مرحوم كاووس دوستدار(در نقش هملت)
گرترود(پروين نويدي)
پولونيوس (عزت اله انتظامي)
كلاديوس(ايرج ناظريان)
لائتريس(خسرو خسروشاهي)
منوچهر اسماعيلي در نقش روح پدر هملت است.
گفتني است دوبله اين فيلم 3 هفته بطول انجاميد است و علي كسمايي از ترجمه شعري بوريس پاسترناك از نمايشنامه شكسپير يك دوبله حيرت انگيز آُفريده است
فقدان دوستان
مرحوم محمد شهير امان الله خواجوي ها(محمد خواجوي ها) مشهور به ماني يكي از اين بزرگان بود كه بحق يكي از سنگ وزنه هاي تاريخ راديو در ايران و همينطور دوبله ميتوان از او نام برد. اگر در دهه 60 برنامه اي با عنوان بامدادي يا سلام صبح بخير از راديو مي شنيديم بايد مي دانستيم كه بنيانگذارش مرحوم ماني در دهه 50 بود. اگر تعداد سريالهاي دوبله كه مي بينيم از شمار ستارگان افزون است بايد بدانيم كه مدير دوبله اولين سريال دوبله شده تلويزيوني در ايران ( پليس بين الملل) مرحوم ماني است. اگر بدانيم كه گوينده سريال راز بقا هوشنگ لطيف پور است بايد بدانيم كه سري اول اين سريال با صداي ماني روي آنتن رفت و لطيف پور با الگو برداري از صداي ماني در راز بقا جاودانه شد و ... يادش گرامي باد.
يكي ديگر از ستارگان دوبله كه در سال 85 از ميان ما رفت فرشيد فرزان بود. يك بازيگر و يك كارگردان تمام عيار و يك گوينده ناب كه صدايش روي خشن ترين ستارگان سينماي جهان بخوبي مي نشست. صداي فرزان (عزيز الله باقري) را هيچكس در خوب بد زشت بجاي شخصيت بد (لي وان كليف) فراموش نخواهد كرد. صداي آقاي هاريگان را آيا كسي هست كه در اين گروه خشن نشنيده باشد و از خود نپرسد اين صداي پرصلابت صداي كيست؟ يا صداي عنايت بخشي و گرشا رئوفي(بشكل همزمان) در گوزنها كه هنر فرزان را به رخ مي كشد؟ و همه ميدانند كه صداي مرحوم علي آزاد در تمام فيلمها صداي فرشيد فرزان بود... يادش گرامي
خسرو شايگان ديگر بزرگ عرصه دوبله بود كه صداي نازنينش هرگز از اذهانمان بيرون نخواهد رفت. او 14 سال رئيس انجمن گويندگان بود و حتي در اواخر دهه 40 در فيلمي بنام گناه مادر نيز حضور داشت. اگر از من بپرسند بهترين گويندگان نقشهاي مكمل(دوم و سوم) در تاريخ دوبله ايران چه كساني هستند يقين بدانيد در كنار پرويز ربيعي و جواد بازياران ، نام خسرو شايگان را خواهم آورد. او يكي از بهترين ها بود كه صدايش در فيلم جزيره گنج بجاي رئيس دزدان دريايي(سيلور) را هرگز و حتي يك لحظه از ذهنم بيرون نمي رود. صداي او بجاي جرج سي اسكات (مايرون) در بيلياردباز و هنريد در كازابلانكا و همينطور چارلز برانسون در هفت دلاور و صدها و صدها فيلم و سريال و كارتون از يادگارهاي اين هنرمند بزرگ است. روحش شاد
ماشينها
مك كويين : مجيد حبيبي
ماشين دختر (اسمش يادم نيست): آرزو آفري
گزارشگر ها : حامد عزيزي – علي باقرلي
دكتر :محمدرضا عليمرداني
ماك ددي :عليرضا طاهري
استيك شيفتي و جرثقيل:محمد رضا صولتي
كلانتر : حامد عزيزي
و...
سرپرست گويندگان : محمد رضا صولتي
تاريخ ضبط : 26 بهمن 1385 تا 30 بهمن
در ضمن بايد عرض كنم اعضاي محترم انجمن پيشكسوت 2 بار اين فيلم را دوبله كرده بودند، سرپرست گويندگان دوبله اول آقاي كامبيز شكوفنده بود
خسرو شايگان
عجب سال نحسی بود ۸۵
شایگان را هم از دست دادیم. هنرمند ارزنده ای که همیشه دور بود ... عادت کرده ایم سینما که می رویم، رل اول را به خاطر بسپاریم. اینکه در گوزنها، وثوقی معتاد است در خاطر می ماند و آنکه فنی زاده چگونه بیماری و ترس را تنها با لرزش، با نگاه با میمیک های خاص چهره باور پذیر می کند؛ گم می شوند و ...
دوستی گفت شایگان که بود؛ او را برایش صدایی مشابه امیر هوشنگ قطعه ای معرفی کردم ...دیدم قطعه ای دیگر برایش گمنام تر بود تا تیتراژ کارتون فوتبالیستهای شایگان ...!
شب بخیر و موفق باشید
ولی صدای علی همت مومیوند از دو نظر شاید برای جورج کلونی مناسب نبود. یکی اینکه تا به حال صدای دوبلور های با سابقه تر و معروف تر مثل جلال مقامی و چنگیز جلیلوند را به جای این بازیگر شنیده ایم و دیگری اینکه کمتر مومیوند را در نقش های اصلی دیده ایم.
اکبر منانی تلاش بسیاری برای رسیدن به ضرب آهنگ و ریتم گویش دیوید استراتر کرده بود که در مجموع می توان گفت در این راه موفق بود.
البته به کار منانی دو اشکال وارد هست:
در 2 یا 3 مورد روی دهان بسته بازیگر صحبت کرده بود و در 2 قسمت هم سناتور ویسکانسین(با کسر ر) را سناتورویسکانسین(با سکون ر) تلفظ کرد.
در ابتدای فیلم نوشته های طولانی را می بینیم که چه خوب بود به صورت نریشن در فیلم خوانده می شد که این امر در دوبله فیلم صورت نگرفته بود.
برای دوبله این فیلم از نسخه ایتالیایی استفاده کرده بودند و حتی در پایان فیلم نیز اسامی دوبلور های زبان ایتالیایی نیز نوشته می شود .
با توجه به اینکه نسخه سینمایی فیلم چند مدت پیش در ایران اکران عمومی داشت علت استفاده از نسخه مذکور نامعلوم است.
در این فیلم علاوه بر اکبر منانی و علی همت مومیوند صدای گویندگانی چون ناصر نظامی ، امیر محمد صمصامی، علی منصوری راد و.... نیز شنیده می شود.
ساعتها
صداي چنگيز آنقدر قوي و رسا است كه شايد گوينده صدا را براي يك بيمار روبه مرگ نپذيرد. شهلا ناظريان به جاي مريل استريپ مي گويد كه بي نقص مي گويد و مهوش افشاري هم جاي جوليان مور كه دقيقا صداي خود مور است كه فارسي ياد گرفته است!!
ترجمه فيلم را دوست داشتم كه اجازه نمي دهد سانسور مانع اين شود كه بينندگان متوجه نشوند كه تمام نقش هاي اصلي فيلم تمايلات همجنسگرايي دارند.
بهر روي يادش بخير. تازه داشتيم به نيلكول كيدمن هاي ژاله كاظمي عادت مي كرديم كه پر كشيد و رفت.
گوینده تیتراژ عوامل فیلم: خسرو شمشیرگران
گوینده تیتراژ زمانها و مکانها: علی همت مومیوند
زنده یاد ژاله کاظمی به جای نیکول کیدمن در نقش ویرجینیا ولف
مهوش افشاری به جای جولین مور در نقش لورا بران
شهلا ناظریان به جای مریل استریپ در نقش کلاریس ون
چنگیز جلیلوند به جای اد هریس در نقش ریچارد
منوچهر والی زاده به جای استیون دیلن در نقش لئونارد (شوهر ویرجینیا)
پیام حسینیان به جای جان سی رایلی در نقش دان (شوهر لورا)
علی همت مومیوند به جای جف دانیلز در نقش لوئیس واترز
فریبا شاهین مقدم به جای کلر دینز در نقش جولیا (دختر کلاریس)
پری هاشمی در نقش های آشپز ویرجینیا و خانم گل فروش
رزیتا یار احمدی در نقش های خواهر ویرجینیا و کودکی ریچارد
ناهید شهشعانی در نقش خانم لارچ
نسیم رضا خانی در نقش آنجلیکا (خواهر زاده ویرجینیا)
زد
رعفت هاشم پور به جاي ايرنه پاپاس به نقش هلن (زن دكتر زد)
خسرو خسروشاهي به جاي ژان لويي ترينتينيان به نقش بازپرس
ناصر طهماسب به جاي فرانسوا پريه به نقش دادستان
آرشاك قوكاسيان به جاي ژاك پرن به نقش عكاس
پرويز ربيعي به جاي پير ايدو به نقش ژنزال ژاندارمري
خسرو شايگان به جاي رناتو سالواتوري به نقش قاتل دكتر زد
زنده ياد عزت اله مقبلي به جاي ژرژ گره به نقش مردي كه اعتراف مي كند
ژرژ پطرسي به جاي برنار فرسون
شهروز ملك آرايي به جاي چارلز دانر
زنده ياد پرويز نارنجيها به نقش دستيار بازپرس
ناصر طهماسب به نقش يكي از دكتر هاي بيمارستان
گتسبی بزرگ
بدون تردید یکی از اوج های تاریخ دوبله ایران است.
کار تمام گویندگان عالی بود. ولی آرشاک قوکاسیان چیز دیگه ای بود. او بسیار ماهرانه به شخصیت جرج ویلسون معصومیت بخشیده بود.و کارش در لحظات مرگ همسرش عالی بود.
مدیر دوبلاژ: خسرو خسرو شاهی
چنگیز جلیلوند به جای رابرت رد فورد در نقش جی گتسبی
زنده یاد ژاله کاظمی به جای میا فارو در نقش دیزی بوکانان
بهرام زند به جای بروس درن در نقش تام بوکانان
زنده یاد تاجی احمدی به جای کارن بلک در نقش میرتل ویلسون
آرشاک قوکاسیان به جای اسکات ویلسون در نقش جرج ویلسون
منوچهر والی زاده به جای سام واترسون در نقش نیک کاراوی
نصر اله متقالچی به جای هوارد داسیلوا در نقش مه یر ولف شیم
شاهد عینی
زهره شكوفنده بجاي سوزان جورج در نقش پيپا
حسين رحماني بجاي لايونيل جفريز در نقش پدر بزرگ(سرهنگ بازنشسته)
منوچهر والي زاده بجاي توني بانر در نقش تام
مرحوم ايرج ناظريان بجاي پيتر وان در نقش رئيس پليس
و صادق ماهرو و منوچهر انور و ...
اگرچه اين فيلم يكي از خوش ساخت ترين فيلمهاي دهه 70 (بويژه در بخش تعقيب و گريز با اتومبيل و موتورسيكلت) است و سوزان جورج در اين فيلم با تمام وجود ايفاگر نقش است اما سانسور 50 درصدي فيلم عملا چيزي از آن باقي نگذاشته.
پرویز نازنجیها
با گراميداشت ياد و خاطره پرویز نارنجیها و صداي زيبايش يادي مي كنيم از يكي از بهترين كارهاي آن عزيز از دست رفته كه گويندگي بجاي مرحوم هنري كالوين (يا با نام كامل: ويمبرلي كالوين گودمن) در نقش گروهبان ديميتريو لوپز گارسيا در سريال محبوب ديزني يعني زورو. نارنجيها آنچنان استادانه و از اعماق وجود در شخصيت گروهبان گارسيا فرو مي رود كه به جرات مي توان گفت يكي از كم نظيرترين شخصيتهاي تاريخ دوبله در اين سريال شكل مي گيرد . صداي نارنجيها تطابق عجيبي با هيكل نخراشيده و تنومند گارسيا پيدا ميكند چنانكه تصور صدائي ديگر غير از صداي نارنجيها بجاي كالوين غيرممكن به نظر مي رسد.
پرویز نارنجیها، توکتو هم بود . مجموعه ای مستند که به زندگی یک اسکیمو می پرداخت، از شکار، خانه سازی و تهیه لباس .... صدا با فراز و فرود زندگی آن پیرمرد همرنگ بود و از دیدن آنهمه برف و یخ، نه تنها نمی لرزیدی که دلت می خواست ایگلویی بسازی و برف را تجربه کنی ! حیف که این صدا خاموش شد ...
نارنجيها سرنوشت غم انگيزي داشت در اوايل دهه 70 بر اثر سكته مغزي صدايش را از دست داد. خسروشاهي تعريف مي كرد به مدقالچي كه در آن زمان در آلمان ساكن بود زنگ زدم و حكايت نارنجيها را برايش گفتم و مدقالچي زد زير گريه و گفت : پس براي هميشه سكوت؟
يادي از سريال زورو كرديم و پسنديده نيست از غلامعلي افشاريه يادي نكنيم كه در اين سريال بجاي مرحوم گاي ويليامز (با نام اصي: آرماندو كاتالانو) در 39+39+4=82 قسمت (بدون جرح و تعديل و در پيش از انقلاب و در سه سري به ترتيبي كه ذكر شد) صحبت كردند و آنچه بعد از انقلاب نمايش داده شد عمدتا به چهل و چند قسمت محدود گشت...
غلامعلی افشاریه در خاطره ای از دوبله زورو می گوید که مرحوم نارنجیها با کمی فاصله از میز می نشست.یک بار از او پرسیدم که دلیل این کار چیست؟ و او در پاسخ گفته است که می خواهم هنگام گویندگی احساس کنم مثل گارسیا شکم دارم! ... روحش شاد!
کاووس دوستدار
آنتونی پرکینز در روانی ،فدرا ، آیا برامس را دوست دارید؟ و 5 مایل به نیمه شب
آلن دلون در روکو و برادرانش
تونی کورتیس در بعضی ها داغش رو دوست دارند و اسپارتاکوس
فرانک سیناترا در سوراخی در سر
روسانو براتسی در افسانه گمشدگان و کنتس پا برهنه
عمر شریف در سقوط امپراطوری روم و اسب کهر را بنگر (دوبله اول)
جرج سگال در دعوت به تیر اندازی
الویس پریسلی در هاوایی
اینوکنتی اسموکتنوفسکی در هملت
ریچارد بیمر در داستان وست ساید
مونگومری کلیف در دادگاه نورنبرگ ، رود سرخ و شیرهای جوان (دوبله دوم)
به بهانه دوبله فیلم اسکری موی 3
من شنیده ام فیلم مذکور به سفارش شبکه شو تایم و در تهران دوبله شده. بعضی از گویندگانی که در فیلم صدای اونها شنیده میشه عبارتند از: امیر زند، هوشنگ قطعه ای، شروین قطعه ای، مریم شیرزاد، کتایون اعظمی، رزیتا یاراحمدی، منوچهر زنده دل، تورج مهرزادیان و حسین عرفانی. اسم خیلی از دوبلورهای دیگه رو هم نمی دونم.
بر خلاف ادعای بعضی از دوستان، در فیلم هیچ خبری از مونتاژ صدا نیست و کاملاً واضح و مشخص است که تمامی دیالوگ ها توسط گویندگان مذکور گفته شده. اینکه ادعا شده بعد از دوبله، توسط افرادی دیگر بروی فیلم صداگذاری انجام شده کذب محض است.
چند نمونه از دیالوگهای فیلم
مدیر شبکه خبری: سیندی، ماه سرنوشته. نرخ گذاری روی همه چیز ... .همه مردم دنبال داستانهای حسابی اند( ؟ )
سیندی: گزارش بزرگ کردن سینه؟ تو اون فقط 10 دقیقه زنهای Topless بود. مردم دیگه اهمیت نمیدن. دیگه توجه نمی کنن( سیندی یقه اش رو باز می کنه و ...)
مریک؟ خطاب به جرج: حاضرم هر کاری برات بکنم (نگاه معنادار به یکی از اعضای بدن)
همسر تام با کامیون تصادف کرده....
پلیس: فقط می تونم بگم 2 تیکه شده.
تام: منظورت اینه که از وسط نصف شده؟(یک ساندویچ به شکل ... را از وسط نصف می کند)
- از کمر
- یعنی آخرین باریه که می تونم با نصفه ی بالاش حرف بزنم؟
- آره. فقط کامیونه که اونو نگه داشته.
- فرض کنیم که این نیمه پایینه. چند دقیقه ای که حس داره؟(به یک شیرینی به شکل ... اشاره می کنه)
- راستش متوجه منظورت نمیشم.
- بذار توضیح بدم ... (یک شیرینی به شکل عضوی از بدن مرد را به شیرینی قبلی نزدیک می کنه)
سیندی در آغوش جرج در حالیکه جرج اونو به خودش فشار میده:
براندا رفته، کدی از من دلخوره. حالا هم گیر چیزی افتادم که نمی تونم توضیح بدم. خدای من چقدر سخته.
آرشیتکت خطاب به سیندی: اگه بخوای می تونی شب بمونی. صندلی من 2 نفره ساخته شده. ارتعاش هم داره.....
و در جایی دیگه: دیگه شروع شده. تو دیر اومدی ولی برای شاد کردن یه پیرمرد دیر نیست.
سیندی خطاب به پسر بچه:
مادرت دفعه اول اونجای تو رو از وسط برید. آخه داروها مستش کرده بودن یعنی نئشه بود. شب قبلش برای جشن سن پاتریک رفته بودیم بیرون، اون گفت هی تا حالا کریس پالمس نچشیدم و یه کمشو خورد.
کدی(پسر بچه): اونجای من چی شد؟
- دوختنش. البته سر و ته دوختن
- برای همین تو توالت مشکل دارم
آدم فضایی رو به زمینی ها: می تونید جیش کردنمون رو هم ببینید.
به هر حال، برای قضاوت کردن در این زمینه حتماً باید فیلم رو دید و حرفهایی که زدم نظرات شخصی منه. تا نظر دوستان چی باشه؟
یه بار دیگه بابت چیزهایی که نوشتم از همه خانمها و آقایون محترم عذر میخوام.
قصه های جزیره
شخصیت ها : گویندگان
هتی کینگ : ناهید شعشعانی/رعفت هاشم پور
جانت کینگ : رعفت هاشم پور/مریم صفی خانی
الک کینگ : علی همت مومی وند
الیویا کینگ : مینو غزنوی
سارا استنلی : مریم شیرزاد
فلیسیتی کینگ : مهوش افشاری
فلیکس کینگ : شوکت حجت
سیسیلی کینگ : مژگان عظیمی
جاسپر دیل : علی رضا باشکندی
گاس پایک : امیر محمد صمصامی
شرلی لیندی : پروین ملکوتی
آفای تریمن : محمد عبادی
جادوگر : پری هاشمی
آقای پاتس : مهدی آرین نژاد
کلارا پاتس : الیزا اورامی
سالی پاتس : نگین کیانفر
آشپز پیر : سیاوش مینویی
کلاید پت بون : شهروز ملک آرایی
آرتور پت بون : کیکاووس یاکیده
گوینده تیتراژ : علی رضا باشکندی
قانون
فيلم قانون كه محصول سال 1982 هندوستان است به كارگرداني رامش سيپي و بازيهاي ديدني استاد بزرگ و نابغه بازيگري سينماي هند ديليپ كمار (در نقش اشويني كمار پليس وظيفه شناس و قانون مدار) و آميتا باچن(در نقش ويجي پس ناخلف اين پليس كه دهه 80 اوج كارهاي اين بازيگر محبوب نسل سوم سينماروهاي هند بوده و هست) و همينطور بازيگر محجوب باليوود خانم پاكي گلزار(يا بقول بعضيها : پخي گلزار) در نقش شيتال(همسر اين پليس) و نابغه بازيهاي نقش منفي امريش پوري در نقش جي.كي.ورما و ديگران تهيه و دقيقا در همان زمان با سانسورهايي معمول از رقص و آواز در سيماي جمهوري اسلامي به نمايش درآمد .
موسيقي اين فيلم كه كار آر. بورمن (هندي انگليسي الاصل) است بسيار شنيدني و كاملا منطبق با قصه است و خوانندگي جان كازخان (بويژه در ترانه آسمان انتهايي فيلم) بسيار زيباست.
اين فيلم در اوايل دهه 1360 از سيما پخش و آنچنان مورد توجه قرار گرفت بارها و بارها تكرار شد و حتي كتابهايي نيز در ايران از روي داستان اين فيلم با عكسهايي كه از نماهاي تلويزيون تهيه شده بود به چاپ رسيد.
آنچه مرا بر آن داشت كه توضيحي مختصر در خصوص اين فيلم دهم دوبله زيباي آنست كه در همان سالها توسط خسرو خسروشاهي انجام گرفت. گويش استادانه منوچهر اسماعيلي بجاي ديليپ كمار(كه در فيلمهاي متعددي نيز جاي اين بازيگر مشهور صحبت كرده است كه شاخصترين آنها فيلم مشعل است) و صداي دلنشين خسروشاهي بجاي آميتا باچن كه در ايران با همين فيلم به ويجي معروف شد و همينطور گويندگي بسيار مسلط و احساسي رفعت هاشم پور(كه ما را ياد سوزان هيواردهاي فوق العاده وي در فيلمهايي چون جايي كه عشق نيست و ميخواهم زنده بمانم) مي اندازد نفس شنونده را در گلو حبس ميكند... آنچه مسلم است اينكه اگرچه سينماي هند فاقد ارزشهاي خاص سينمايي است اما هرگز كسي نميتواند احساسات انساني پاك و رقيقانه اي كه از چنين فيلمهايي (با محتواي ظلم و فقر و ناراستي ستيزي) قليان ميكند ناديده انگارد و دوبله هاي خوبي مثل دوبله فيلم قانون و سنگام و شعله و مشعل و مادهوماتي گاهي انسان را از خود بي خود ميكند.
گويندگان اين فيلم تا آنجا كه من فيلم را براي چندمين بار ديدم عبارت بودند از:
منوچهر اسماعيلي بجاي ديليپ كمار در نقش اشويني كمار
خسروخسروشاهي بجاي آميتا باچن در نقش ويجي كمار
رفعت هاشم پور بجاي پكي گلزار در نقش شيتال
مرحوم حسين معمارزاده بجاي امريش وري در نقش جي.كي.ورما
بهرام زند بجاي ويكاس آنانند در نقش سركار ساداكار
پرويز ربيعي بجاي چاندرا شيخار در نقش رئيس پليس
شهلا ناظريان بجاي اسميتا پتيل در نقش رومن دوي(عروس)
عیالوار یا لله
مرحوم محمدعلي زرندي كه سالهاي آخر عمر خود را(در اوايل دهه 1370) در انگلستان و لندن سپري ميكرد و به شخصه صداي وي را در همان سالها و در يكي از شبهاي چهارشنبه سوري از راديو بي بي سي شنيدم ملاقاتهاي متعددي با نورمن ويزدم داشت. او در اين برنامه از نحوه ابداع اين صدا صحبت كرد و گير كردن پيراهن خود به صداي يك صندلي در سينما و ايجاد صدايي سوت مانند را پايه ساختاري اين صدا دانست كه بعدها روي آن كار كرد و در فيلم فروشگاه آقاي بيگزبي براي اولين بار آنرا بكار گرفت.
عنوان اصلي فيلم خواباندن بچه است كه در ايران با نام عيالوار و گاهي لله به نمايش درآمده (كاري از فرانك تاشلين و با حضور لوئيس و مريلين مكسول) . الحق و الانصاف دوبله حميد قنبري(بخصوص در جاهايي كه با خود غرولند ميكند) در اوج است. لحظه اي كه لوئيس يك دستكش لاستيكي (يا چيزي مشابه) را پر از شير ميكند و هر يك از انگشتان را دهان يكي از سه بچه مي گذارد ديدني است چنانكه لحظه خواباندن بچه ها و مكافات وي از همه جذابتر است:... اي عناق بگيرين.. ديوونم كردين ...
لورل و هاردی
چند شب پیش فیلم احمقها در دریا پخش شد با همون دوبله مقبلی(هاردی) و حسن عباسی(لورل) . اتفاقاً دیشب نسخه رنگی شده با دوبله جدید این فیلم رو دیدم . با گویندگی جواد پزشکیان(هاردی) و تورج نصر(لورل) البته شهاب عسکری و مرتضی احمدی هم در قسمتهایی از فیلم گویندگی کردن اما این دوبله کجا و آن دوبله قدیمی کجا . به نظر من در دوبله اولی استاد احمد رسول زاده با دوبله شخصیت قاتل فراری(میک؟) شاهکار کرده بود . واقعاً بی نظیر بود . اگه اشتباه نکنم دوبلور شخصیت دکتر هم سید احمد هاشمی بود .
گذشته از اینها در قسمتهایی از فیلم اختلافات زیادی در دیالوگها به چشم می خورد . در زیر چند نمونه اش رو می نویسم :
هاردی/خطاب به لوله کش
دوبله قدیمی : تو نباید لوله کش میشدی لوله باید تو رو می کشید
دوبله جدید : تو نباید لوله کش میشدی باید معما طرح می کردی
لورل/ در صحنه ای که تلفن رو قطع می کنه
دوبله قدیمی : مثل اینکه روابطمون قطع شد
دوبله جدید : قطع شد
دکتر/ خطاب به هاردی
دوبله قدیمی : اسم بیماری شما بوق نزن فور من هست !
دوبله جدید : شما به بوق حساسیت دارید
لورل/خطاب به مهماندار هتل
دوبله قدیمی : ما همیشه از کجا می آمدیم ؟
دوبله جدید : خیابون از کدوم طرفه ؟
لورل/در صحنه ای که با قاتل فراری روبرو می شوند خطاب به هاردی
دوبله قدیمی : اگه من جای تو بودم به آجان می گفتم که پلیس خبر کنه
دوبله جدید : اگه من بودم طناب می آوردم تا تو بری پلیس خبر کنی
هاردی/خطاب به قاتل فراری هنگامیکه لورل او را صدا می زند
دوبله قدیمی : معذرت میخوام آقا ، اما نه معذرت هم نمیخوام
دوبله جدید : ما رفیقیم ولی معمولاً نباید بهش توجه کرد !
نمی دونم این اختلافها رو باید به حساب تفاوت در ترجمه فیلمنامه گذاشت یا خود دوبلورها در اون نقش داشتند .....
تحریف در دوبله فیلمها
ماشا الله به اين هيكل/ گوش شيطون كر... و يا : يالله فلنگو ببند/ ...آره بابا.... / پدر پول بسوزه ... / هيكلت خنده داره ... / حاضري به حرفام گوش بدي يا نه نسناس.... / بنال بينم يالله ... / اي ناكس.... / مع(و) عليكم ... /حالا واس فكرمو يه خورده ورق بزنم ... / مال من رو هوا پر پر زد / نه و نگمه .... / حق پدرتو رحمت كنه .... / اي حيف نون .... / اي بي قباحت ها .... / اي زهر مار(خطاب به اسبي كه شيهه مي كشد) / انگار بز آورديم .../ بگو ماشالله / لااله ال الله... (در فيلم هاتاري) / يا قمر بني هاشم.../ يالله سر خر رو كج كن بينم...
ببينيد حداكثر تحريف دوستدار همين تكيه كلامها و سخناني مشابه آن در فيلمهاي ديگر است كه عمدتا برخي اضافه بر سازمان و برخي ديگر از اصطلاحات كوچه بازاري جامعه آنروز ما نشات گرفته اند و بجاي سخنان ساده اي از خود وين قرار گرفته اند. مثلا وقتي دوستدار ميگويد: هيكلت خنده داره جايي است كه وين گفته است: چرا ميخندي؟ يا وقتي وي دوستدار رو به اسب شيهه كش ميگويد : اي زهر مار جايي است كه وين گفته است: ساكت. يا وقتي گفته ميشودك حالا واس يه خورده فكرمو ورق بزنم جمله اي است كه بجاي: حالا بايد كمي فكر كنم نشسته. بدون شك اين نوع گويش در نوع خود نه تنها يك تحريف اساسي بحساب نمي آيد بلكه نوعي توان ادبي است كه كمتر گوينده اي توانسته است بدين نبوغ في البداهه دست يابد و در بوچ كاسيدي خواهيد ديد كه چگونه جليلوند و ايرج رضايي و مقامي در تقليد روش دوستدار راه به تركستان بريده اند و جز اراجيف و تحريف اساسي فيلم كار قابل تاملي نكرده اند.
گويندگان اصلي فيلم بوچ كاسيدي و ساندانس كيد عبارت بودند از:
چنگيز جليلوند( بجاي پل نيومن در نقش بوچ كسيدي) / جلال مقامي (بجاي رابرت رد فورد در نقش ساندانس كيد) / ژاله كاظمي (بجاي كاترين راس در نقش اتا پليس) / ايرج رضايي ( بجاي استارتر مارتين در نقش پيرمرد و همچنين بجاي قمار بازهفتير كش اول فيلم – دو نقش) / پرويز ربيعي ( بجاي هنري جونز در نقش هري من و همينطور نقش بلند بالا- دو نقش) و ...
اگرچه تسلط و خونسردي جليلوند و مقامي در اين فيلم در حد فوق العاده ايست اما انحرافات فيلم بيشمار است كه بناچار بايد به نمونه هايي از آنها اشاره كرد. قضاوت را به عهده دوستان واگذار ميكنم:
- در ابتداي فيلم نيومن ميگويد:
اينجوري كه هواشناسي خبر ميده اينجا از علاقه برادري خبري نيست
اين جمله بجاي اين جمله گفته ميشود:
Well We Seem to be a little Short on Brother Love Around hear
نيومن ميگويد : ما داريم ميريم داشي - كه بجاي جمله زير گفته ميشود
Were on our Way
تو نميدوني اون خيلي فرزه ميزنه شيشه عمرتو ميشكونه
You Don’t Know How Fast He is
قربان يو ولي ما واس بريم. مسافريم زت زياد
Tanks But We Got to get going
واه واه تو نميري يارو زهر ترك شد شرط مي بندم واس بره حموم
Like I been Telling you Over the hill
بعد از ضربه نيومن به بلند بالا يكي از افراد: راستش من طرفدار تو بودم بوچ
و بوچ : خر خودتي خودم مي دونستم. دماغ كوفته اين يه چشمه از كارام بود
Well Tank you Flat Nose
بهنگام پراكنده شدن پولهاي سرقتي قطار در هوا بدون آنكه كلامي در فيلم موجود باشد رد فورد(مقامي) ميگويد:
باز ما عقلمونو داديم دست اين
نيومن(جليلوند) ميگويد: تو عقلت كجا بود كه بدي دست من؟
مقامي ميگويد او يه ذرش هم تو نداري
در لبه پرتگاه رد فورد مي گويد
من شنا بلد نيستم مرد حسابي
I cant Sweem
و نيومن ميگويد: كجاي كاري؟ تو دعا كن وسط زمين و آسمان نميري
The Fall Will Probabely Kill you
نيومن خطاب به رد فورد هنگام خداحافظي با راس
در لفافه حرف نزن كيد لب مطلبو بهش بگو
Tell her Straight
و موارد مشابه بسيار ديگر...
اما روش صحبت اسپانياني ايندو و دوبله بخش مورد نظر بسيار استادانه و وفادارانه صورت گرفه است چنانكه نيومن در دزدي بانك كلمات اسپانيايي از يادش مي رود و كاغذي از جيب دراورده ميخواند: مانوس آريبا- آريبا. رد فورد داد ميزند دستا كه بالاست. نيومن ادامه ميدهد: ماانوس تودوس آستدس آرسيمس آلا پارارو و رد فورد با تعجب داد ميزند اونا قبلا كنار ديوار وايسادن بقيه شو بخون و نيومن ادامه ميدهد: اودوس اودوس ... اصلا به من چه بگير خودت بخون. سرعت دوبله و لحن كلمات در اين صحنه و گويش جليلوند و مقامي بسيار درخور تحسين است
گويندگي ايرج رضايي در دو نقش كه اصلي ترين آنها نقش پيرمرد صاحبكار(با بازي خوب استارتر مارتين) است يكي از شاهكارهاي اوست چنانكه با تكيه بر حرف نون و ميم(با پي آمد الف) و گاه يك تف با صداي ناهنجار آنرا به عاليترين شيوه به نمايش مي گذارد من در اينجا متن كامل ترانه اي كه استارتر در طول ۳۰ ثانيه از فيلم ميخواند قيد ميكنم و بعد كلماتي كه ايرج رضايي بجاي آنها نجوا ميكند را مي آورم. قضاوت به عهده دوستان:
Oh Don’t you remember
Sweet Besty From Pike
Crossed the high Mountains
With her Lover of Ike
Two Yoke of Oxen
And a Big Yalla Dog
Tall Shanghai Rosster
And One Spotted Hog
Toodle – Dang – Hoodie di – do
Doodie – dang hoodie ay
Shanghai ran off
And the Cattle all Died
Lest Piece of Bacon
يه قالي گوش چمن گوش چمننننن ن گوش چمن ن
تازه شكفتههههههه . تازه شكفته ه
نه دسم بش ميرسه نه خوش مي افتههههه ه
مستوم مستومممم م . مستوم كنار قاطر من استمممم م
(رضايي آنقدر اين چهار كلمه را كش ميدهد تا همان ۳۰ ثاينه سپري و تطبيق صورت گيرد)
در جايي ديگر پيرمرد مي گويد: تو گذرگاه بايد خطر رو رد كنيممممممم ما
رد فورد: ممكنه اينجا يه كاري بكنن؟
پيرمرد: نه اونجا پدر صاب بچه رو در مي آرننننن نا
No Better Cover up there
درهر صورت اگرچه دوبله اين فيلم بسيار ماهرانه صورت گرفته است اما عوض بدلهاي كلام اصلي فيلم آنرا صرفا براي يك تماشاگر عام جذاب نشان ميدهد و نه يك سينمارو و فيلم بين حرفه اي و اهل نقد و انتقاد. من عاشق صحنه دوئل ردفورد و نيومن با دزدان هستم جايي كه هر دو با سرعتي خيره كننده بسوي آنها آتش مي گشايند دزدان در عرض چند ثانيه به خاك و خون مي غلتند و صداي ناله اي مد دار و بلند در حين اين كشتار بگوش مي رسد و بعد اين صداي زوروه باد است كه از مرگ يك حماسه مي سازد. اين فيلم و بويژه صحنه درگيري فوق العاده ساندانس و بوچ در بين ده ها نفر از مكزيكي ها و بوليويايي ها با يك تدوين خيره كننده تدوين هاي سام پكين پا را بياد مي آورد با همان مضامين افرادي كه دوره آنها بسر آمده است.
بانوي گرامي زندگي نامه اي از ايرج رضايي ارائه كردند كه شايسته تمجيد است. من صرفا چند مورد از توانائيهاي وي را(علاوه بر موردي كه از بوچ كاسيدي ذكر شد) قيد ميكنم:
- وي براي دوبله فيلم پوتين كه داستان اسارت است و صدا صداي افرادي خسته و دلزده است گويندگان را بجاي 8 صبح 8 شب به استوديو فرا خواند و آنها را عمدا تا دو ساعت معطل كرد تا حالات عصبيت و پريشان احوالي (همچون حالات اسراي فيلم) در ايشان تقويت شود. گفتني است اين فيلم در بخش صدا برنده سيمرغ بلورين جشنواره فجر شد اما هرگز كسي يادي از دوبله و هنر ايرج رضايي نكرد
- ايرج رضايي اولين كسي است كه گويش خاص مرد هندي را براي اولين بار در فيلم پارتي بجاي پيتر سلرز ابداع كرد و آنرا در فيلم مردي كه ميخواست سلطان باشد تثبيت كرد. اين شيوه گفتار بعدها مورد تقليد قرار گرفت و بعدها ناصر طهماسب آنرا در سريال دائي جان ناپلئون بشكلي ملهم و با صدايي تيزتر(بجاي ماهارات خان) ارائه كرد.
-همانطور كه گفته شد شيوه سخن گفتن ايرج رضايي بجاي پيرمرد در بوچ كاسيدي و ساندانس كيد(مردان حادثه جو) مبتني بر تاكيد(بخصوص ن) بر حروفي خاص وگاه تلفظ(ر) بجاي(د) بود. وي اين حالت سخن گفتن بسيار مشكل را بعدها در فيلم شب بخير خانم كمپل نيز تكرار كرد كه بسيار حيرت انگيز بود.
-هنر وي در دوبله فيلم دست نوشته ها(ي ايراني كه نزديك به نصف ماه بطول انجاميد) آنچنان حيرت انگيز است كه گويي منوچهر والي زاده و حسين عرفاني در فيلم بازي كرده اند و فيلم يك فيلم صدابرداري سرصحنه است(در چهره اي از والي زاده و عرفاني در فيلم وجود ندارد وآنها گويندگان فيلمند)
-در فيلم مسافران مهتاب وي علاوه بر مرحوم ايرج ناظريان(در نقش كدخدا=حسين گيل) از خود مهدي فخيم زاده براي گويندگي نقشي كه در آن بازي كرده بود(نمكي) بهره جست و به اعتراف خود فخيم زاده بازي وي در پشت ميكروفن به مدد راهنمائيهاي ايرج رضايي از پرده فراتر رفت(گفتني است فخيم زاده براي گويندگي اين نقش بدليل احساس ضعف گويندگي و نشستن در كنار بزرگي چون مرحوم ايرج ناظريان امتناع كرد و ايرج رضايي با نبوغي خاص تمام گفتارهاي وي را فقط با حضور فخيم زاده و در تنهايي وي صدابرداري كرد و در نهايت آنرا با صداي ديگران تركيب كرد)
-وي فيلم بي پناه(ايراني) را آنچنان مديريت دوبله كرد كه مرحوم حنانه در بازگشت از سفر خارج به اشتباه آنرا يك صدابرداري سر صحنه ناميد
-در سريالي باعنوان بگذار بمانم(يا چنين چيزي) كه در اوايل انقلاب دوبله شد و رضايي بجاي پدر صبور يك خانواده كه در جايي غريب زن و بچه اش مورد آزار و اذيت فردي بنام پيمنتو قرار مي گرفتند آنچنان مظلومانه و ماهرانه سخن گفت كه حتي انتقام ناخواسته پاياني اين سريال ساده نتوانست چهره پدر خانواده را مسخ كند. او در اين سريال فوق العاده بود و فكر ميكنم خود رضايي اين سريال را از ياد برده باشد. بعدها رضايي با همان شيوه بجاي آلبر(در ارتش سري) صحبت كرد كه بيشتر در يادها ماند.
جنگجویان کوهستان
دوبله جنگجويان كوهستان كه از اولين كارهاي بهرام زند(در مقام مديريت دوبله) است يكي از بهترين كارهاي دوبله در بخش سينماي رزمي است و حضور پرويز ربيعي در نقش كائوچيو و ناصر ممدوح در نقش صورت آبي و داريوش كاردان در نقش لوتاي راهب ماندگاري خاصي به اين سريال داد ضمن اينكه خود زند در نقش لين چان با تحكمي كه وي (به مقتضيات نقش) به صداي خود ميداد يكي از بهترين كاراكترهاي سينماي رزمي را خلق كرد كه پيش از اينها ناصر نظامي و نصراله مدقالچي(بعنوان مثال در شمشيرزن يكدست) و همينطور مرحوم حسين معمارزاده(در عمده فيلمهاي بروس لي) آنرا تبيت كرده بودند.
شعله
اين فيلم در اوايل انقلاب به مديريت ابوالحسن تهامي و حضور تعداد معدودي از بزرگان دوبله و تعداد بيشماري از آماتورها كه در نبود بزرگان آنروزها قد علم كرده بودند دوبله شد و الحق والانصاف توانست در بين فيلمهاي هندي (شايد بعد از فيلم سنگام با مديريت دوبله مرحوم سعيد شرافت) جايگاه ويژه اي داشته باشد.
در اين فيلم
ابوالحسن تهامي نژاد بجاي سانجيو كمار در نقش تاكور(پليس بازنشسته بدون دست)
اكبر زنجانپور بجاي امجدخان در نقش جبار سينگ
چنگيز جليلوند بجاي دهارمندرا در نقش ويرو
به نژاد بجاي آميتا باچن
و كساني ديگر همچون اصغر افضلي
گويندگي كردند و حضور تازه كاراني چون خود زنجانپور و معصومه تقي پور(بجاي هما ماليني در نقش بسنتي و به روايتي خانمي بنام نصري كه ديگر فعاليتي در دوبله ندارند) و خسرو شكيبايي كه در زمان اعتصاب گويندگان در اواسط دهه 50 سروكله اش در دوبله پيدا شده بود و عمدتا نقشهاي كوتاهي را اجرا ميكرد كه مشهورترينشان گويندگي در فيلم غازهاي وحشي است سروشكلي خاص به اين فيلم داد.
گفتني است نسخه اصلي اين فيلم 200 دقيقه است
سریال پرستاران
نگين کيانفر (تري)
وحيد منوچهري (بن)
کتايون اعظمي (براون)
عباس نباتي (لوک)
افشين ذي نوري (جراد)
امير هوشنگ زند/مهرداد ارمغان (کانر)
ناهيد شعشعاني/فهيمه رستگار (وان)
الهام چاراني (رز)
بهروز عليمحمدي (اسکات)
اکبر مناني (ميهمان)
شروين قطعه اي (ميهمان)
محمد عبادي (ميهمان)
مهسا عرفانيان (ميهمان)
برادران مارکس
بر باد رفته
باز هم درباره دوبله فیلم بربادرفته
همانطور كه دوستان ميدانند بر باد رفته (در كنار كازابلانكا و يك رده بالاتر از آن) محبوبترين و با احتساب تورم و شمار بينندگان ، پرفروشترين و پر بيننده ترين فيلم تاريخ سينما و بهترين نمونه ژانر قصه گوئي در تاريخ سينماست كه توسط بانوئي به قامت 5/1 متر و شايد چهل و چند كيلوگرم كه كارمند اداري بود - به نام مارگارت ميچل- (در روزگاري كه درد مفاصل گرفت و از حرفه خود كناره گرفت) نوشته شد . نام اول كتاب "فردا روز ديگري است" و " نه با ستاره هاي ما" و "گوسفند سياه" بود كه در نهايت به "برباد رفته" تغيير يافت. عده اي برباد رفته را تقليد جنگ و صلح روسي دانستند . كتابي كه ميچل انتظار فروش حداكثر 5000 نسخه از آنرا داشت در پايان سال با ركورد يك ميليون نسخه پرفروشترين كتاب سال و بعد ها پرفروشترين كتاب تاريخ شد (اگر مجموعه چند جلدي هري پاترها را مد نظر قرار ندهيم). ديويد سلزنيك - تهيه كننده فيلم برباد رفته - براي خريد امتياز فيلم از ميچل 50 هزار دلار به او داد و بعد از فروش فوق العاده فيلم 50 هزار دلار ديگر براي وي فرستاد. در اواخر دهه 40 ميچل هنگام عبور از عرض خيابان تصادف كرد و چند روز بعد فوت شد. قبل از برباد رفته كتابي نوشته بود كه آنرا سوزانده بود و تنها اثر او همين كتاب شد. بعدها كساني ادامه داستان را نوشتند اما همانطور كه ميچل گفته بود "ادامه داستان را بايد به ذهن خوانندگان سپرد ، هركس داستان خود را خواهد نوشت و نيازي به نوشتن من نيست!" هيچكدام از دنباله ها مورد توجه قرار نگرفت.
انتخاب كلارك گيبل براي نقش رت در فيلمي كه قرار شد براساس اين رمان حجيم 1300 صفحه اي ساخته شود چندان سخت نبود اما صف كساني كه براي نقش اسكارلت در نظر گرفته شده بودند چنان طويل بود كه انتخابها را مشكلتر مي كرد: تالولا بنكهيد ، ميرام هاپكينز ، اروينگ تالبرگ ، نورما شيرر ، جون كرافورد ، كارول لومبارد، ايرنه ديون ، مارگرت سوليوان ، لانا ترنر ، آن شريدان ، لوسيل بال ، كاترين هپبورن ، فرانسيس دي ، جين آرتور ، لورتا يانگ و .... اما سلزنیك هيچكدام را نمي پذيرد. چهره اي اسطوره اي ميخواهد كه دل بيننده را بلرزاند. صدها نفر از همكاران و دوستان خود را به سراسر آمريكا و انگلستان مي فرستد تا دختري بيابند كه ارزش آنرا داشته باشد كه رت باتلر 220 دقيقه بدنبال او بدود! جستجوها در كالج ها و دبيرستانها و خيابانها (اگرچه بازيگران نامي بزرگي به سينما معرفي كرد ، مانند سوزان هيوارد) اما دل سلزنيك را راضي نكرد. صدهزار دلار و حاصل كار صدها نفر بخاطر بر باد رفته بر باد رفت و بازيگر نقش نخست پيدا نشد تا اينكه صحنه ها بدون حضور وي شروع به فيلمبرداري گرديد. مدتي بعد برادر سلزنيك در يك مهماني بانويي جوان را كه سابقه بازي در چند فيلم و نمايش گمنام را داشت به او معرفي كرد. برق از چشمان سلزنيك پريد. همان شب اين دختر جوان را كه ويوین لي نام داشت بدست همكاران آزمونگر خود سپرد و نتيجه رضايتبخش بود. اسكارلت پيدا شده بود.
دعواهاي جرج كيوكر(كارگردان اول فيلم) با گيبل و اختلافاتش با سلزنيك منجر به حذف وي و جايگزيني 4 كارگردان بترتيب زماني ميشود: جك كانوي ، رابرت لئونارد ، كينگ ويدور و ويكتور فلمينگ. حمايتهاي گيبل از فلمينگ و سرعت كار وي در نهايت فلمينگ را بعنوان كارگردان تثبيت ميكند(اگرچه صحنه هائي كه كيوكر ساخت- مثل صحنه افتادن دختر اسكارلت از اسب- هنوز در فيلم وجود دارد و ويوین لي همان سال ادعا كرد اگر كيوكر كارگردان بود فيلم ، فيلم فوق العاده تري ميشد) و و و ...
برباد رفته در اسكار 1939 نامزد 10 و برنده 8 جايزه اسكار ميگردد. يك ركورد كه تا بن هور دوام مي آورد و هنوز هم بجاي خود ركورد است. مدت اوليه در نخستين اكران فيلم 240 دقيقه بود كه سلزنيك آنرا به 222 ذقيقه تقليل داد.
برباد رفته در كنار آثار ارزشمند ديگر تاريخ سينما فيلمي است كه ميتوان بارها و بارها ديد و هربار لذت بار اول را برد. انتخابها فوق العاده اند اما انتخاب لزلي هاوارد براي نقش اشلي چندان دندان گير نيست. اگرچه هاوارد يك بازيگر اسطوره اي (پيش از اين فيلم بود و حتي در آنزمان از گيبل هم يك سروگردن بالاتر) اما همانطور كه خودش هم گفته بود با شخصيت ضعيف اشلي(كه مقصر اصلي آن را ميتوان نويسنده دانست) به يكباره از اوج به حضيض آمد، مضافا به اينكه سن وي به معشوقگي اسكارلت چندان سازگار نيست.
بازيها فوق العاده اند: هتي مكدانل(بازيگر زن سياه چرده) نخستين زن سياهي است كه اسكار مي گيرد. ويوین لي اسكار نقش اول زن و سر گيبل بي كلاه مي ماند و اسكار به شوهر ويوین لي(لارنس اليوير در بلنديهاي بادگير) تعلق ميگيرد.
دوبله استثنائي خانم هاشم پور با آن فريادها ، اشكها ، خنده ها ،شيطنت ها ، رياكاريها و حسرتهاي اسكارلت اگرچه همخواني ندارد اما به مدد مهارت وي روي اين چهره تثبيت ميشود. اگرچه به زعم كساني كه دوبله سينمائي برباد رفته را ديده اند صداي ژاله كاظمي تطابق عجيبي با چهره لي دارد اما همگي اذعان دارند كه هاشم پور در اين نقش فوق العاده است.
حسين عرفاني كه بهترين كار خود را در تمام عمر گويندگي بجاي كلارك گيبل در بر باد رفته و آخيم توپول در ويولن زن روي بام ميداند نهايت دقت و صلابت را در اين فيلم بكار ميگيرد . گيبل محبوب زنان تاريخ اينبار با صداي عرفاني چهره اي مردانه تر دارد. چاشني صداي نيمه بم با ظرافتهاي گفتاري وي كه آنرا كمتر در نقشهاي بوگارت بكار مي گرفت گوئي شخصيتي منفك از ساير آثار عرفاني را رو ميكند.
معصومه فرخنده مآل كه صاحب يكي از زيباترين صداهاي تاريخ دوبله (در كنار گويندگاني چون كاظمي و مهين كسمائي) است براي نقش ملاني يك انتخاب بي نظير است. فرخنده مآل كه عمدتا در فيلمهاي وسترن و گاه اجتماعي-خانوادگي و بعضا فيلم فارسيهاي متنوع ايراني يك پاي صندلي دوبله بود ، در اين فيلم متانت ، مهرباني ، راستي و صداقت ، وفا و معصوميت ملاني را بشكلي باور نكردني نه به تصوير كه به استماع مي كشاند.
فهيمه راستكار در نقش هتي مكدانل با گويشي كه خاص مرحوم پروين ملكوتي(بعنوان مثال در ال سيد) در نقش زنان مقتدر بود ظاهر شد اما نرمش را نيز از نظر دور نداشت. بعدها راستكار مشابه همين گويش را بجاي اوشين پير(در سريال سالهاي دور از خانه) بكار گرفت. راستكار كه مهارتي خاص در سينك صدا (با يادگارهائي از دوبله در ايتاليا) در ذهن داشت چنان مسلط و حرفه اي بجاي مكدانل سخن ميگويد كه حتي غرولندهاي تك مضرابي وي را نيز به شايستگي اجرا ميكند.
ناصر طهماسب اينبار جولاني براي هنرنمائي ندارد و اين برخاسته از نقشي است كه بجايش سخن مي راند. نقشي كه جز اداي كلماتي اشرافي خشك مآبانه اشلي نميتوان آنرا پروراند. گريزهاي طهماسب در بين سخنان اشلي در مواقع بحراني و احساسي همچون هنرنمائيهاي وي در ساير كارهايش شنيدني است. صدائي كه گاه هنگام اداي كلمات در گلو خفه ميشود و باز ادامه كلام مي آيد.
بچه گوئي مرحوم آذر دانشي بجاي پريسي سياه پوست (بخصوص آنجا كه به دنبال گيبل مي رود) شنيدني است. دانشي يك گوينده مقتدر و بي همتا بود كه توان اجراي نقشهاي زن جوان ، پير و بچه را يكجا داشت. او براحتي ميتوانست از عهده نقش زنان شكننده و مقتدر برآيد. مهارت وي در قياس با مردان با مرحوم مقبلي قابل مقايسه است. حضور بدري نوراللهي با صدائي مشابه(بجاي عمه پتي) در اين فيلم غنيمتي است. نور الهي استاد تيپ سازي است و يكي از ستارگان پرفروغ تاريخ دوبله كه اميدواريم با بازگشت به ايران هنر خود را از سر گيرند.
اگرچه دوبله اي كه فعلا در دسترس است يك دوبله ويديويي است اما تفاوتي با دوبله هاي 35 ميليمتري سينمائي (بويژه فيلمهاي خانوادگي و حتي حادثه اي كه با روش سينمائي دوبله شده اند) در آن نميتوان يافت. البته اشكالاتي هست كه براحتي ميتوان از آن چشم پوشيد چنانكه با گذشت ده ها سال هنوز هم چنين اشكالاتي در كارهاي گويندگان و دوبله ما وجود دارد و كسي متوجه آن نيست. بعنوان مثال به صحنه اي در آغاز فيلم اشاره ميكنم كه اسكارلت و پدرش در كنار درختي تنومند(در غروبي زيبا) ايستاده اند و مشغول گفتگويند. دوربين از آنها بتدريج فاصله ميگيرد و دور ميشود. كساني كه به صداها آشنايند ميدانندكه دوربين يعني بيننده. شدت صدا با فاصله دوربين از صحنه بايد تنظيم گردد. وقتي دوربين از بازيگر فاصله ميگيرد بايد از شدت صدا آرام آرام (يا سريعا ، بسته به شدت حركت دوربين) كاسته شود... اما در اين فيلم (مطابق 99 درصد دوبله هاي ويدئويي ما) صدا بشكلي يكنواخت- در تمام فواصل - شنيده ميشود! گويندگان حرفه اي ما بخوبي ميدانند كه وقتي دهان گوينده رو به دوربين تمام صفحه را پر ميكند بايد موقع گويش دهان خود را به ميكروفن بچسبانند و وقتي وي در فاصله 50 متري دوربين فرياد ميزند بايد سر خود را برگردانند و صحبت كنند. اما امروزه كسي در گويش فاصله 2 متري و مثلا 5 متري فرقي نميگذارد و همگي با فاصله ثابتي از ميكروفن ادا ميشود. البته ضعف امكانات صدابرداري و بدتر از آن مشكل در پخش اين صداها (بويژه در سينماهاي عهد قجري ما) تنها بهانه قابل قبولي است كه ميتوان از گويندگان جوان و كهنه كار در توجيه اين ضعف پذيرفت.
درهر صورت گفتن و نوشتن در خصوص برباد رفته و دوبله آن مجالي گسترده مي طلبد و نبايد گذاشت در اين محفل كوچك سخن بيش از اين بدرازا كشد.
بر باد رفته
حسين عرفاني بجاي كلارك گيبل در نقش رت باتلر
ناصر طهماسب بجاي لسلي هاوارد در نقش اشلي ويلكز
معصومه فرخنده مآل بجاي اوليويا دوهاويلند در نقش ملاني همليتون
فهيمه راستكار بجاي هتي مكدانل در نقش مامي(كلفت سياه چرده مونث منزل اوهارا)
ناصر احمدي بجاي كارول ناي در نقش فرانك كندي
سيمين سركوب بجاي باربارا اونيل در نقش الن اوهارا(مادر اسكارلت)
منصوره كاتبي بجاي ايلين كيرز در نقش سوئلن (خواهر اسكارلت)
فريبا شاهين مقدم بجاي آن رادرفورد در نقش كارين(خواهر اسكارلت)
بهرام زند در چند نقش و از جمله فورد كرين در نقش استولرت تارلتن
ناصر نظامي در چند نقش و از جمله جرج ريوز در نقش برنت تارلتن
بدري نوراللهي بجاي يورا هوپ ريوز در نقش عمه پتي
آذر دانشي در چند نقش و از جمله بارتري مك كوئين در نقش پريسي(خدمتكار كم سال سياه) و همينطور خانم نيل
آرشاك قوكاسيان بجاي باند بروكس در نقش چارلز هميلتون
رولز رويس زرد(آنتوني اسكوييت، 1964)
ژان مورو/خانم فرينتن (سيمين سركوب)
شرلي مك لين/مي (مهين كسمايي)
جورج سي اسكات/پائولو (چنگيز جليلوند)
آلن دلون/استفانو (خسرو خسروشاهي)
اينگريد برگمن/ميلت (رفعت هاشم پور)
عمر شريف/داويچ (جلال مقامي)
راكي(جان جي آويلدسن، 1976)
تاليا شاير/آدريان (زهره شكوفنده)
برجس مرديت/ميكي (ابوالحسن تهامي)
برت يانگ (حسين رحماني)
كارل ودرز (ژرژ پطرسي)
محمود قنبري و اكبر مناني
رام كردن زن سركش (فرانكو زفيرلي، 1966)
اليزابت تيلور/كاترينا (مهين كسمايي)
مايكل يورك (خسرو خسروشاهي)
سيريل كوزاك (احمد رسول زاده)
اصغر افضلي و جواد پزشكيان
راه هاي افتخار(استنلي كوبريك، 1957)
آدولف منجو/برولار (احمد رسول زاده)
رالف ميكر (كيكاوس ياكيده)
خسرو شمشيرگران، اكبر مناني، مهدي آرين نژاد، ناصر نظامي، ناصر احمدي
ربه كا(آلفرد هيچكاك، 1940)
لارنس اوليويه/مكسيم دوينتر (منوچهر زماني)
جرج ساندرز/جك (شهروز ملك آرائي)
جوديت اندرسن (سيمين سركوب)
لئو جي كارول (محمدباقر توكل)
پرويز ربيعي، حسين رحماني و پروين ملكوتي
رواني(آلفرد هيچكاك، 1960)
ورا مايلز/ليلا كرن (رفعت هاشم پور)
جان گاوين/سم (منوچهر نوذري)
جنت لي/ماريون كرن(فهيمه رستكار)
مارتين بالسام (جلال مقامي)
جان مك اينتاير (عزت الله مقبلي)
رودخانه بدون بازگشت(اوتو پره مينچر، 1954)
مريلين مونرو/كي (نجما فروهي)
ناهيد اميريان، منوچهر والي زاده، پرويز نارنجي ها