گنج های سیرامادره

آقای اسماعیلی ، بجای بوگی حرف می زد
آقای افشاریه بجای تیم هولت
آقای ممدوح بجای بروس بنت
مرحوم مقبلی هم بجای والتر هیوستون (پدر کارگردان ! که اسکار گرفت بخاطر همین فیلم) ...

امیر هوشنگ زند

اميرهوشنگ زند ، در خرداد سال ۱۳۳۲ در يك خانواده، كه پدر خانواده بازيگر سينما بود به دنيا آمد. اما ورود او به عرصه كار هنرى و دوبله، مربوط به پدرش نيست. در همسايگى آنها، فردى به اسم پورنگ بهارلو زندگى مى كرد كه از گويندگان بنام آن دوره بود. او بود كه اميرهوشنگ زند را وارد كار گويندگى كرد.اولين فيلمى كه زند، در دوبله آن شركت داشت، «مردى با نقاب آهنين» بود، كه در سال ۱۳۴۰ براى اكران در سينماها دوبله شد. او چند سال بعد براى تحصيل در سينما، ايران را به مقصد انگلستان و ايالات متحده ترك كرد و در مدرسه فيلم لندن و انستيتو هنر سانفرانسيسكو، به تحصيل سينما پرداخت.اميرهوشنگ زند، كارهاى مطرحى را در كارنامه خود دارد كه مى توان از: «تن تن و ميلو»، «سفرهاى گاليور»، «گنج هاى سيرامادره»، «خانه پوشالى»، «ارباب حلقه ها (۲)» (ترجمه و دوبلاژ)، اديسه «۲۰۰۱» (نسخه ويديويى)، «مستند: سينماى عصر ما» و... نام برد.
ادامه نوشته

ناخدا خورشید / داشتن و نداشتن

هفته گذشته در برنامه صد فلم شبكه سوم سيما شاهد پخش فيلم ناخدا خورشيد بوديم.
ناخدا خورشيد را اگر بهترين فيلم سينماي ايران در بعد از انقلاب نناميم بدون ترديد يكي از 4 فيلم برتر كل تاريخ سينماي ايران است. فيلمهائي كه بر اساس داستانهاي ارنست همينگوي ساخته شده اند به شكل حيرت انگيزي در ايران دوبله هائي بي نظير دارند. از پيرمرد و درياي جان استرجس بگيريد تا برفهاي كليمانجارو و زنگها براي كه به صدا درمي آيد. در اين ميان قصه نسبتا موفق داشتن و نداشتن كه سالها قبل هوارد هاكس با حضور ستارگان آن روزگار سينماي هاليوود ساخت چيزي بر قصه نيفزود جز يك ضلع چهارم (در نقش زني ديگر) بر سه ضلع عاشقانه كازابلانكا كه حتي حضور بزرگاني چون بوگارت و باكال و برنان نيز مثمر ثمر نبود. اين فيلم حتي بعدها چندين و چندبار هم بازسازي شد كه مشخص تريننشان قاچاقچيان اسلحه(ساخته دان سيگل) و نقطه شكست( به كارگرداني مايكل كورتيز) بود... هدف همينگوي نويسنده از طرح داستان داشتن و نداشتن مشخصا عشق نبود اما هوارد هاكس قصه را بر پايه هاي عاشقانه بنا نهاد چنانكه اين عشق حتي در واقعيت نيز نمود يافت و موجبات ازدواج دو بازيگر اصلي اين فيلم (همفري بوگارت و لورن باكال را كه هنوز بعد از نيم قرن در قيد حيات است) را فراهم كرد.
دوبله داشتن و نداشتن با مديريت عطاالله كاملي و گويندگي حسين عرفاني،رفعت هاشم پور و مرحوم عزت اله مقبلي يكي از بهترين نمونه هاي دوبله رمانهاي عاشقانه بعد از فيلمهائي چون برباد رفته،دكتر ژيواگو و كازابلانكاست كه هرگز به شكلي جدي نقد نشد...
سالها بعد در ايران كارگرداني با پشتوانه هاي قصه نويسي و ادبياتي فوق العاده بنام ناصر تقوائي داستان داشتن و نداشتن همينگوي را با بازنويسي مجدد و تغييراتي اساسي به قصه اي ايراني كه رخدادهايش در سواحل جنوبي ايران به وقوع مي پيوندد تبديل كرد. ناخدا مورگان همينگوي به خورشيد يك دست تبديل شد كه دستش را بقول خودش شورته هاي آنسوي آبها بريده اند و رگه هاي مردانگي از تمامي سكنات و گفتارش بشكلي عجيب هويداست... قصه قاچاق به قاچاق تبعيدي هاي خشن تبديل تبديل شد كه به مدد انتقام خورشيد از خواجه ماجد عليل شكل گرفت... يك داستان فوق العاده.
ناخدا خورشيد در سال توليد در آخرين روزهاي يكي از جشنواره هاي خارجي به رويت هيئت داوران آنجا رسيد و تمامي هيئت داوري بين المللي را در حيرت فرو برد چنانكه پيش نويس راي نهائي را دگرگون كرده و با اختصاص يك جائزه ويژه ،سربلندي ايران در آغازين سالهاي حضور قدرتمندانه سينماي ايران در مجامع بين المللي به رخ كشيد...
آنچه مرا بر آن داشت تا نگارنده اين چند خط باشم دوبله فوق العاده آنست كه به مديريت منوچهر اسماعيلي به انجام رسيد. اسماعيلي به مدد سالها تجربه از گويندگاني زبده در اين فيلم بهره گرفت و گويندگي ناخدا را با بازي داريوش ارجمند خود به انجام رساند. اسماعيلي در طول چندين دهه ثابت كرده است به لهجه هاي مختلف ايراني آشناست و بخوبي ميتواند از عهده هر نوع گويشي برآيد. گويش وي بجاي مرحوم فردين در غزل و برزخيها (با لهجه كردي به مدد كرمانشاهي بودن خود اين گوينده) و حتي لهجه هاي متنوع لري و بلوچي وي در سينماي پيش از انقلاب ايران بارها و بارها حيرت مستمعين را برانگيخته است. او حتي در برخي فيلمهاي خارجي نيز لهجه هاي عجيب و غريبي خلق كرد كه شايد بي نظيرترينشان گويش خاص درسو اوزالاي كوروساوا (بجاي ماكسيم مونزوك در نقش درسو) و دكتر استرنجلاو (بجاي 3 شخصيت عجيب و غريب پيتر سلرز) است.
اسماعيلي با صدائي پخته ، اندكي خشن و بم (همچون ساير مردان با جربزه تاريخ سينما كه بم تريشنان را در سريال بينوايان بجاي لينو ونتورا خلق كرد) بجاي ناخدا صحبت مي كند كه از همان آغاز ، بيننده و شونده را مبهوت صداي خود ميكند: من نميدونم تو مملكت تو عكس كدوم پادشا رو سكتونه اما ...
در اين فيلم سعيد پورصميمي خود بجاي شخصيت ملولي كه بازي كرد صحبت ميكند و عطالله كاملي همچون فيلم ساير فيلمهاي فتحعلي اويسي در آن سالها، بجاي اين بازيگر نقشهاي خشن كه بعدها خود را لوده سريالهاي آبكي سيما كرد با اقتدار كامل گويندگي ميكند و گويشهاي نقش خاتون( با بازي پروانه معصومي) را زهره شكوفنده به انجام مي رساند. گويش مقتدرانه ناصر نظامي بجاي يكي از تبعيدي ها و همينطور گويندگي تورج نصر بجاي يكي ديگر از ايشان با مهارتي خاص صورت مي گيرد و در اين ميان يك نقش با گويشيهاي بسيار كوتاه جاودانه ميشود:
مرحوم هوشنگ مرادي كه حتي تمامي سايتهاي اينترنتي مرتبط با دوبله حتي نام ايشان را نميدانند و بحق يكي از بزرگان تاريخ دوبله ايران بود در اين فيلم بجاي شخصيت خواجه ماجد صحبت ميكند. چند جمله آغازين اين نقش را خود اسماعيلي مي گويد اما ظاهرا در ادامه دوبله، اين نقش كم گفتگو به مرحوم مرادي سپرده ميشود. مرحوم مرادي كه در اواخر دهه 60 هجري به شكلي عجيب به قتل رسيد ، گوينده نقشهاي پيرمرد در فيلمها (ي عمدتا وسترن) و كارتونهاي تلويزيوني بود. صداي او در فيلم سفير و كارتون بنر و صدها فيلم و سريال ديگر در يادهاست. يادش گرامي باد...

دوبله مظلوم‌ترین حرفه سینما و تلویزیون است

دوبله مظلوم‌ترین حرفه سینما و تلویزیون است

منوچهر اسماعیلی در نشست نقد و بررسی دوبله در خبرگزاری مهر با اشاره به حل نشدن مشکلات این حرفه با وجود وعده‌های فراوان، از دوبله به عنوان مظلوم‌ترین حرفه در سینما و تلویزیون ایران نام برد.
به گزارش خبرنگار مهر، در این نشست اسماعیلی درباره وضعیت دوبله و نتایج دیدار گویندگان با مدیران ارشد صدا و سیما گفت: "مشکلات عدیده‌ای در تلویزیون داریم که بارها تذکر داده شده و دوستان فقط شنیدند و بعد اتفاقی نیفتاد. در زمان آقای لاریجانی دو دیدار با معاون ایشان داشتیم و آن هم در قالب هیئت مدیره بود و مشکلات به گونه‌ای دیگر مطرح شد."

وی با اشاره به دیدار گویندگان با عزت الله ضرغامی افزود: "به ما اطلاع دادند آقای ضرغامی علاقمندند با دوبلورها نشست داشته باشند. در این نشست صحبت‌های متنوعی گفته شد و من هم مسئله ویراستاری در تلویزیون را مطرح کردم. معتقدم کسانی که این کار را انجام می‌دهند تحریف‌کار هستند، چرا که به کلی دیالوگ‌ها را به هم می‌زنند."

گوینده نقش ژرار دپاردیو ادامه داد: "مدیر دوبلاژ مجموعه‌ای از دانش است. او می‌داند چه چیزی ممنوع است یا نیست و شرایط را به خوبی درک می‌کند. این نشست‌ها متاسفانه به جایی نرسید و اتفاقی نیفتاد. تا زمانی که آقای کدخدازاده هم حضور داشتند یک مقداری نظامی به این کار داده شده و احترام هر کس سر جایش بود، الان البته من امیدی ندارم دوبله به این شکل عاقبت خوبی داشته باشد."

ناصر ممدوح ، رئیس هیئت مدیره انجمن گویندگان، درباره راهکارهای هیئت مدیره برای رفع مشکلات دوبله گفت: "هیئت مدیره پنج ماه است تشکیل شده و صحبت‌هایی با آقای بزرگی داشتیم، ولی هنوز به نتیجه مطلوب نرسیده ایم. آقای اسماعیلی گوشه‌ای از مشکلات را عنوان کردند. البته مشکلات خود به خود حل نخواهد شد و می‌توان با تبادل نظر و جلسات متعدد آنها را حل کرد، ولی سال‌هاست به این صورت بچه‌ها در سازمان کار می‌کنند و ویراستاران هم به کار خود ادامه می‌دهند."

این مدیر دوبلاژ خاطرنشان ساخت: "با توجه به اینکه من بیشتر مستند کار می‌کنم، مشکلی که با ویراستاران داریم مربوط به واژه‌هاست. به هر حال برخی کارهای داستانی قابل پخش نیست و ویراستاران مجبورند دستی بر آنها ببرند. کسانی هم که این کار را می‌کنند نمی‌خواهم بگویم کار را ما سبک می‌کنند، ولی از نظر خودشان می‌خواهند فیلم قابل پخش باشد، گرچه این از نظر ما مردود است. اگر این مسئله را بر عهده ما بگذارند، بهتر می‌توانیم این کار را انجام دهیم تا فیلم قابل پخش باشد."

وی درباره اینکه آیا تمام مشکلات مربوط به ویراستاران است و مدیران دوبلاژ دخالتی در آن ندارند، گفت: "ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که برخی چیزها ممنوع است. ما فرهنگ اسلامی داریم. به هر حال کار دوبله می‌شود، اما می‌توان با برگزاری جلسات متعدد و صحبت با آقای بزرگی که مسئول واحد دوبلاژ هستند و دیگران به نتیجه مطلوب رسید. به هر حال دوبلورها هم بخشی از این جریان هستند یا باید کار نکنند یا اگر می‌خواهند کار کنند، سازمان می‌گوید شرایط همین است."

وی خاطرنشان ساخت: "صحبت ما این است که فیلم را بر عهده مدیر دوبلاژ بگذارند. من سال‌هاست برای تلویزیون فیلم دوبله می‌کنم، می‌دانم تلویزیون چه می‌خواهد. من می‌دانم اگر یک بدآموزی در فیلم باشد چه برای بزرگترها یا بچه‌ها فردا همه درس می‌گیرند. جامعه ما خیلی آسیب‌پذیر است. مجبوریم خودسانسوری کنیم، چرا که اگر این کار را انجام ندهیم ارشاد مجوز نمی‌دهد یا تلویزیون پخش نمی‌کند. ما می‌توانیم با تلویزیون بجنگیم؟ مسلماً نمی‌توانیم. حال شاید با صحبت به نتیجه‌ای برسیم."

زهره شکوفنده درباره خودسانسوری در دوبله فیلم‌ها گفت: "حرف ما این است که فیلم‌ها را به عهده ما بگذارند. در حال حاضر سریال‌های ایرانی ساخته می‌شود که بدترین و رکیک‌ترین حرف‌ها در آنها گفته می‌شود، حتی مسئله عشق در آنها هست، ولی نمی‌دانم چرا وقتی به دوبله فیلم‌های خارجی می‌رسد، کلمه عشق و دوستت دارم را عوض می‌کنند و به جای آن من به تو علاقمندم می‌گذارند. چرا نباید عشق را در فیلم‌ها داشته باشیم؟ وظیفه ویراستار فقط حذف کلمه نیست. برخی مواقع کار به عوض شدن اساسی موضوع فیلم می‌رسد، به حدی که تماشاگران هم آن را می‌فهمند."

مدیر دوبلاژ مجموعه "جواهری در قصر" ادامه داد: "این کار توهین مستقیم به مردم است، چرا که متوجه می‌شوند تصویری که می‌بینند غیر از آن چیزی است که گفته می‌شود. فیلم را به عهده ما بگذارند و خودمان طوری آن را تغییر می‌دهیم که هم قابل پخش باشد و هم به خط داستانی لطمه نزند. همه ما بعد از 40 تا 50 سال تجربه می‌توانیم این کار را انجام دهیم. ویراستاران با ویرایش‌هایی که انجام می‌دهند به ما و مردم توهین می‌کنند."

وی درباره مترجم‌ها هم توضیح داد: "قسمتی از کار ما مترجم‌ها هستند. به نظرم مترجم‌ها باید عیناً ترجمه کنند و تغییر و تحولات را به دست مدیران دوبلاژ بسپرند. برخی مترجم‌های ما سلیقه‌ای ترجمه و خودشان هم ویرایش می‌کنند. مثلا دارند به ویراستاران کمک می‌کنند، اما کار را بدتر می‌کنند. مترجمان را هم خود سازمان انتخاب می‌کنند. در موسسات بیرون هم خودشان این انتخاب را می‌کنند، اما آنجا دست ما بازتر است."

ناصر نظامی در ادامه نشست درباره مترجم‌ها گفت: "مترجم‌ها یا خوب هستند و ترجمه خوبی می‌کنند یا برعکس. معمولاً دخل و تصرفی نمی‌کند. آنچه از فیلم متوجه می‌شود، می نویسد. مترجم در این مورد تقصیری ندارد. ممکن است مترجم بدی باشد و فیلم را بد ترجمه کند، ولی اگر هم عوض کند، خیلی جزئی تغییر می‌دهد و این ویراستار است که مشکلات را به وجود می‌آورد."

وی درباره اینکه آیا باید تمام مشکلات دوبله را به گردن ویراستاران انداخت، گفت: "نه، یکی از مشکلات دوبله مربوط به ویراستاران است. ما در کنار استادانی چون اسماعیلی، شکوفنده، زند، ممدوح و ... زمانی دوران طلایی دوبله را دیده‌ایم. بنابراین دوبله الان ما را راضی نمی‌کند. البته دوبله ما ضعیف نشده و جوانان خیلی کمک حال ما هستند. این مشکل مربوط به فیلم‌ها می‌شود. اگر فیلم‌های دوبله شده قبل انقلاب و در دوران طلایی دوبله را به ما بدهند، قول می‌دهم بهتر از آن سال‌ها دوبله می‌کنیم."

نظامی درباره میزان رضایت خود از دوبله مجدد فیلم های کلاسیک گفت: "بستگی دارد. در آن زمان چیزی گفته شده که الان به درد جامعه نمی‌خورد. باید این موارد عوض شود. اگر فیلم با شرایط امروز همخوانی داشته باشد، می‌تواند پخش شود و مانعی ندارد. دوبله ایران هم همیشه جزو دو سه دوبله خوب دنیا بوده و هنوز هم هست. در گذشته دوبله مشکلات خاص خود را داشت. ولی الان این طور نیست و وقتی سرعت زیاد شود، دقت کمتر می‌شود. اگر شما می‌بینید دوبله مثل قدیم نیست، یکی از مسائل آن مربوط به سرعت است."

امیر عطرچی ، دوبلور جوان، درباره دوبله خوب گفت: "به نظر من دوبله خوب این نیست که دوبلوری پشت میکروفن بنشیند و دوبله خوبی انجام دهد. دوبله خوب از قبل شروع شده. معنی دوبله خوب این است که سازمان یک فیلم خوب بخرد و بعد این فیلم را که کیفیت خوبی هم دارد به یک مترجم خوب بدهد و دوبله خوبی هم شود و بعد می‌توان گفت این فیلم دوبله خوبی دارد. این مسئله رویایی نیست. فقط ما به آن اهمیت نمی‌دهیم و به مخاطب خود ارزش نمی‌گذاریم."

وی افزود: "با توجه به شناختی که از دوبله خوب دارم، تمامی آدم‌هایی که در دوبله هستند، توانایی خود را برای دوبله خوب از دست نداد‌ه‌اند، کسانی مثل منوچهر اسماعیلی، ناصر طهماسب، سعید مظفری و ... توانمندند. جوانانی مثل یاکیده، زینوری و ... از توانمندی این بزرگان بهره‌مند شدند و با توجه به استعدادی که داشتند، در این راه موفق شدند. شرایط خوب دوبله خوب می‌آورد. آقای اسماعیلی ضعیف نشده و اگر شرایط خوب فراهم شود، می‌تواند با کمک بزرگان و جوانان دهه طلایی دوبله را تکرار کند."

این گوینده جوان ادامه داد: "تا کی گوینده با عشق بنشیند و دوبله کند؟ چرا به نیازهای دوبلورها توجه نمی‌شود؟ چرا فکر می‌کنیم منوچهر اسماعیلی توانایی بسیاری دارد که دوبله کند، بنابراین هر طور که می‌خواهند رفتار کنند، چون او توانا است. باید شرایط معقول او پاسخ داده شود تا بتواند با جون و دل حرف بزند. بزرگان این کار با عشق کار می‌کنند، بدون اینکه نیازهایشان برآورد شود."
ادامه نوشته

همه مردان شاه

دوبله این فیلم ،به خصوص انتخاب صدای گویندگان حاوی نکات تازه ای بود و ان هم اینکه در راستای تغییر دوبلور های بازیگران این بار شاهد گویندگی دوبلور های جدیدی به جای شان پن و آنتونی هاپکینز بودیم.
به طوری که ناصر طهماسب نام خود را در کنار گویندگانی چون : خسرو خسرو شاهی، سعید مظفری، امیر هوشنگ زند ، منوچهر اسماعیلی ،چنگیز جلیلوند، افشین زینوری ،کیکاووس یاکیده و.... به عنوان دوبلور جدید شان پن ثبت کرد.
همچنین حسین عرفانی نیز به زنده یاد حسین معمار زاده ، پرویز ربیعی ، منوچهر اسماعیلی ، پیام حسینیان ،منوچهر زنده دل ، نصراله متقالچی و ابوالحسن تهامی... پیوست و این بار به جای آنتونی هاپکینز هنرنمایی کرد.
ظاهرا" سیاست جدید دوبله ایران در این روزها این است:
همه دوبلور ها به جای همه بازیگران

شخصیتهای کارتونی

کارتون معاون کلانترمعاون کلانتر:ایرج رضایی
ماسکی: اگر همان راسوی شیطان باشد --->مینو غزنوی
ون: اگر موش کور باشد--->مرحوم مهدی آژیر
کلانتر: مرحوم عباس سعیدی

پینوکیو : نادره سالارپور

لوسین: نوشابه امیری

حنا: آزيتا يار احمدي

صداهای نقش زیر را دقیقاً به خاطر ندارم:
مسافر کوچولو: مریم شیرزاد ؟

اگه میتونی منو بگیر

فیلم اگه می تونی منو بگیر کار استیون اسپیلبرگ که ظاهرا در روزهای گذشته از شبکه ۵ تهران پخش شد.
در این فیلم جلال مقامی به جای تام هنکس،سعید مظفری به جای لئوناردو دی کاپریو و ناصر طهماسب به جای کریستوفر واکن گویندگی کردند.
ناصر طهماسب صدای بسیار دوست داشتنی و متینی دارد.ای کاش روالی را که در چند سال گذشته داشت ادامه می داد و صدایش را با گویندگی به جای هر بازیگری به حراج نمی گذاشت.
ای کاش گزیده کاری خود را ادامه می داد.
با این حال صدای او همیشه دوست داشتنی است و کارش همیشه در حد خوب.
جالب است بدانید چندی پیش در جام جم خواندم در نسخه ای که برای شبکه ویدیوئی دوبله شده است،افشین زینوری به جای دی کاپریو و سعید مظفری به جای کریستوفر واکن گویندگی کرده اند که انتخاب بهتری است.
به شخصه افشین زینوری را برای دی کاپریو مناسب تر می دانم.مگر در مواقعی که زینوری نقش مهمتری را داشته باشد.
به عنوان مثال در فیلمی مثل مرحوم (مردگان) با بازی مت دیمون و لئوناردو دی کاپریو ، ترجیح می دهم مت دیمون را چون همیشه با صدای افشین زینوری ببینم و دی کاپریو را با صدای سعید مظفری

دائی جان ناپلئون

دائی جان ناپلئون که توانسته بود در زمان پخش در مدتی کوتاه به چنان محبوببیتی در جامعه برسد که حتی گذشت زمان و تغییر شرایط مملکت نیز نتوانست خدشه ای بر این محبوبیت وارد کند. متن قدرتمند کتاب ( نوشته ایرج پزشکزاد که از لحاظ روان شناختی و شخصیت پردازی به نوعی در ادبیات داستانی معاصر یک شاهکار محسوب می شود) در قالب فیلمنامه ای روان و فکر شده؛ شاید عامل نخست این توفیق عمومی محسوب گردد و سپس بافت سینمایی و عناصر تکنیکی کار.
تقوایی (در مقام کارگردان)می کوشد در کنار رعایت اصول یک فیلمسازی مقبول و هدایت حرفه ای گروه، اثر را چندان هم از دسترس اجتماع دور نکرده و پا به پای آن حرکت کند.
هر قسمت از سریال با تیتراژی خاص (بگویم عجیب بهتر است)آغاز می شود؛ نقاشی هایی از جنگ که به وضوح لباس سربازان فرانسه(ارتش ناپلئون) در آن هویداست و در کنار آن، شیپور، تمی را می نوازد که آن نیز تداعی کننده جنگهای اروپای قرن 18 و 19 میلادی است. و این ناخودآگاه ذهن را آماده مواجهه با درگیری، ستیزه و کشمکش می کند. دوران روایت سریال(یعنی زمان رویدادن حوداث)مربوط به اواسط 1320 است، زمانیکه مملکت نیز دستخوش تحولی عمیق می شود؛ همزمان با جنگ جهانی دوم است وانگلیس، آمریکا و روسیه مشغول نبرد با آلمان نازی اند، ایران (رضا شاه) اعلام بی طرفی می کند اما انگلیس و آمریکا به بهانه یاری روسیه و تامین اسلحه و غذا وارد ایران می شوند و روسیه نیز از شمال بی طرفی را نقض می کنند و ایران از شمال، غرب و جنوب مورد تاخت و تاز قرار می گیرد. متفقین رضا شاه را به جزیره موریس تبعید می کنند و او با مشتی خاک، میهن را ترک می کند و همانجا نیز می میرد ... (تولد 1256- مرگ 1323)
همه چیز دست به دست هم می دهد تا ساده انگار ترین مخاطب اثر نیز آنرا به رضاخان مربوط بداند و انجام کار وی...

در این اثر، بازی هنرپیشگان بسیار ملموس و یکدست(همچون اعضای یک خانواده)است. طنز جاری در گفتار در کنار جدیت ها و عصبیت هایی که خاص هر شخصیتند، از قسمت دوم به بعد مخاطب را آماده پذیرش عکس العملها و گفته ها می کند. اگر می گوییم دوستعلی(با نقش آفرینی اسماعیل داورفر) مردی هرزه است؛ هرزگی اش خاص اوست و متفاوت با اسدالله(پرویز صیاد)! شیطنت سعید متفاوت با شیطنت دیگر بچه های فامیل، لیلی با ظرافتی دخترانه اما پختگی یک اصیل زاده، نه به وقاحت اختر(خواهر آسپیران) و نه به پرخاشگری و سیاه نگری آن زن بخت برگشتۀ درخانه مانده(فرخ لقا) ... و اینهمه دقت وظرافت ( که به واقع مرهون مطالعه و تفکر عمیق پزشکزاد به هنگام نگارش داستان اصلی است) کار را خاص می کند و ماندگار.
درخصوص دوبله این کار اعتراف می کنم که دلیل اینهمه وقت گذاردن و دقت روی این اثر توسط ایشان را تا ندیدم درک نکردم !

مدیریت احمد رسولزاده ستودنی است. هوشنگ لطیف پور در مقام راوی داستان، آنچنان باورپذیر و روان عمل می کند که با خود می گوئیم: راستی که روایت و قصه گویی چه کار ساده ایست ...!
انتخاب صداها با دقت و وسواس انجام گرفته است. مرحوم غلامحسین نقشینه در نقش دائی جان و با صحبت به جای خودشان، به واقع به کمک بازی خویش می شتابد. ادای شمرده کلمات و احساس درست جمله ( که از بازی خودشان و درک کامل و درست رل ناشی می گردد)؛ شخصیت دائی جان را همچنان برایمان مردی با گذشته ای افسانه وار نگاه می دارد که هیچگاه نمی فهمیم کجای قصه درست است و کجا اغراق ( نمی گوئیم دروغ که این انسان و خدمتکارش قاسم دوست داشتنی تر از آنند که چند خالی بندیشان را دروغ تلقی کنیم.)و کم کم نسبت به او احساس ترحم می کنیم و با مرگش انگار دوستی، پرنده ای، که به حضورش و آوایش خو کرده ایم را از دست می دهیم و می گرییم. ( همانگونه که در قسمت آخر سریال اینگونه کردم...)

پرویز فنی زاده: مش قاسم بسیار خوب از پس گویش لهجه دار قاسم بر می آید، در مواقع احساسی، نرم و لطیف، بدون فراموش کردن لهجه نجوا می کند. نمی دانم مرحوم فنی زاده این مهارت را از تئار کسب کرده اند یا خیر اما تئاتر و تاثیر آن در فن بیان فنی زاده بدون شک انکار ناشدنی است. مش قاسم تکیه کلامهایی خاص دارد. جملاتش اکثرا با (پنداری) آغاز می شوند. در بیان اخبار برای ابراز صداقت می گوید(والله دروغ چرا تا قبر آ-آ-آ-آ !)- و یا (ما یه هم ولایتی داشتیم...)که بی انصافها هیچگاه نمی گذارند حکایت هم ولایتی به آخر برسد و جماعت همصدا فریاد می کشند(اه ... قاسم بس کن !) .قاسم با راوی داستان(سعید) در رسیدن به معشوق(لیلی دختر دائی جان ناپلئون)همکاری می کند اما همچنان بر سر مرام خویش است و وفادار به آقا.جایی که دست سعید را در رساندن نامه وی به لیلی رد می کند بسیار دلنشین می گوید( معصیت داره آقا ! آدم دختر دم بخت مردم رو هوایی کنه، آخرشم هیچی به هیچی ؟!). مش قاسم پشت پا زدن به اخلاقیات را بی ناموسی می خواند و گاه آنچنان افراطی پیش می رود که شخص آقا وادارش می کند قاسم فلان کار را بکن که بی ناموسی نیست ! این ساده مرد روستایی دوست داشتنی با مرامی خاص و همیشه وفادار به آقایش یکی از شاهکارهای بازی فنی زاده نازنین است. از دست دادن این هنرمند، ضایعه ای جبران ناشدنی برای سینمای ما بود...

از آنطرف، منوچهر اسماعیلی در ساده ترین صداسازی ممکنه (گویش رایج خود) به جای اسدالله میرزا، نقش یک اصیل زادۀ خود محور، درونگرا و منزوی با افکار منحصر به فرد و عقایدی پرورده و خاص سخن می گوید. اسدالله، هرزه زبان است، اما این را نیز با ظرافتی عجیب بیان می دارد و عام و کوچه بازاری نیست. به جای هر واژه ای جایگزینی دارد و این نشان از آداب خاص وی است. آنجا که (فرخ لقا) می گوید:هیزی هم هیزی اسدالله، مرد باید تو همه چیز حتی هیزی هم لطافت داشته باشه !(یا یک چنین عبارتی) رفتارش به جاست و هوشمندانه.اما اسماعیلی نمی تواند ساده از کنار نقش بگذرد، در همین رل اسدالله چندبار تغییر گویش می دهد، آلمانی و فارسی در هم آمیخته اش شنیدنی است، سخن گفتن انگلیسی اش هم ادای صرف واژگان نیست.

در این میان، سعید کنگرانی تازه کار با گویش آرشاک قوکاسیان، در ابتدا ناخودآگاه تداعی کننده این است که باز قوکاسیان است و جوانی خوش چهره و گویش نازک نارنجی همیشگی اش؛ اما سعید با شیطنتهای خاص و احساساتی بسیار باورپذیر و همنوع و همرنگ هر جوانی عاشق، همه ظرایف جوانی را در خویش مستور دارد و بالطیع کاری خاص از قوکاسیان می طلبد. (و اینجاست که هنرمندی وی به خصوص در صحنه مشروب خوردن آخر فیلم در تقابل با اسماعیلی(اسدالله) آشکار می شود.) سعید شکست عشقی خورده و لیلی را به پوری داده اند؛ در راه می گرید، عمو اسدالله اورا به خانه می برد و تصویر از شیشه ای پر از شراب سرخ و دو جام اولین و صداهایی سالم و پسری کم رو و عموی قلدر و مصر، آغاز می شود.جام پشت جام ( که اگر جای نقد فیلم می بود، یکی از قویترین سکانهای این اثر همین صحنه ها و دیالوگهای رد و بدل شده است)؛ صداها مست می شوند، مستی تدریجی و سنگینی صدا و عقب رفتن موانع اخلاقی، گفتگو تا آنجا که عمو لب به اعتراف شکست عاطفی خویش می گشاید و
از فرار همسرش با عربی نتراشیده و نخراشیده می گوید و سعید همصحبت است پیش می رود ...(( من سعدی می خوندم، اون عاروق میزد...!))صدا مست شده اما نوع مستی هایی که اسماعیلی و قوکاسیان ارائه می کنند؛ متفاوت است، این تازه جوان است و آن سیاه مست و مجرب.

مقبلی به جای دوستعلی خان (اسماعیل داورفر)یکی از شاد و شنگولترین صداهایی که ارائه کرده را رو می کند. دوستعلی بیش از حد داد و فریادی و نازک نارنجی است. از کاه کوه می سازد؛ از ترس، جیغهای زنانه می کشد! شخصیت بگوییم بدبخت، سر خورده و رانده شده و عقده ایست! از زندگی خویش ناراضی است، چرا که همسری قلدر و زورمند دارد تا ظریف و عشوه گر و از اینرو چشمش به دنبال زنان در و همسایه است. داورفر از پس ایفای نقش بر می آید و مقبلی از هم پس صدا.تقابل صدای ضعیف مقبلی با پروین ملکوتی (عزیز السلطنه همسر دوستعلی) و این صدای بم و مقتدر زنانه، مجموعه ای مضحک می سازد که بر بار طنز اثر می افزاید همچنانکه تن به نسبت ظریف داورفر در کنار اندام فربه ملکوتی خنده دار است و بازی کلمات و بمباران طعنه و کنایه و بده بستان دیالوگ با دیگران(خاصه اسدالله)نیز جالب و شنیدنی.

و اما ناصر طهماسب و گویش هنرمندانه وی در سه نقش، رل اول وی صحبت به جای نصرت کریمی هنرمند با سابقه سینما و تئاتر در نقش آقاجان عصبانی مزاج و بداخلاق است. طهماسب صدا را کمی زیر و تیز کرده و از گلو سخن می گوید، صدای ساخت شده بر چهره کریمی به خوبی می نشیند و بازی پرتنش و رفتارهای عصبی اورا به بهترین وجه پاسخگوست. و دو نقش دیگر طهماسب که دو سردار هندی ساکن تهرانند و به سبب زندگی در میان فارسی زبانان فارسی را دست و پاشکسته ادا می کنند. سبک گفتاری گویندگان در صحبت به جای هندی ها تقریبا یک شکل است با صداهایی ساخته شده از گلو و ادای حرف (ه) در انتهای لغات به جا و نابجا! اما طهماسب کوشیده است تاکید بیشتری بر صداسازی داشته باشد تا لهجه که این امر را با بم کردن صدا در قسمت گلو و چرخاندن حروف در دهان و بازی دادن حروف در قسمت لب به انجام می رساند و ادای ناقص و جویده لغات نیز از شیرین کاریهای وی در مقبول ساختن لهجه است. اگر حق مقایسه داشته باشم کار ایشان را با جلیلوند در بخش هندی فیلم گنج قارون و صحبت وی به جای فردین(علی قارون)؛ به جرات می گویم که طهماسب از پس این کار بهتر برآمده است تا جلیلوند.(که اگر علی قارون فارسی است و هندی صحبت کردن برایش مشکل، سردارهای دائی جان ناپلئون نیز هندی اند و فارسی صحبت کردن برایشان سخت، پس این به آن در !)

حسین معمار زاده (پوری- بهمن زرین پور) را به سختی شناختم. همیشه از معمار زاده صدایی بی نهایت با صلابت شنیده بودم اما اینبار نه تنها صلابتی در کار نیست که با یک بچه ننه بی دست و پا روبروییم و اینجاست که هنرمندی معمارزاده و انعطاف پذیری صدایش آشکار می گردد.

در این سریال با زنی متفاوت مواجهیم، پروین سلیمانی(مادر آسپیران غیاث آبادی) که زنی با خشونتهای مردانه و بی لطافت زنانه جلوه می کند. حتی در بخشی از فیلم اورا زن ریشو می خوانند. اینجاست که گوینده نباید لزوما زن باشد. در اقدامی جالب و مثال زدنی اصغر افضلی با تیپ سازی ای خاص به جای وی سخن می گوید، تصور کنید که افضلی خطاب به مرد مخاطبش بگوید: اوا تو چقده با نمکی، موش بخوره تو رو ! صحنه های سلیمانی بسیار خوب و خنده دار از آب در آمده اند و این مقدور نبوده جز با هنرمندی اصغر افضلی در کنار بازی قدرتمند خانم سلیمانی هنرمند با سابقه تئاتر، سینما و تلویزیون.

صدای صادق ماهرو برای شیرعلی قصاب (مرحوم محمود لطفی) یک گزینه ایده آل است. شیرعلی) حرف (ر) را (ل) تلفظ می کند و بمی صدای ماهرو کاملا متناسب با جثه عظیم این مرد. در کنار اینان حسین عرفانی را داریم در صحبت به جای جهانگیر فروهر(نایب تیمورخان) که عرفانی با صدایی زیر و متناسب با رفتار غیر منطقی و مضحک نایب تیمورخان آنرا ساخته است. تکیه کلام وی ((مجسمه بلاهت)) تا آنجا که شنیده ام از این سریال در اجتماع رخنه کرده بود....

صحبت به درازا کشید اما، بی اغراق در خصوص این مجموعه می توان صفحه ها پرداخت... از بار داستانی فیلم گرفته تا خصوصیات سینمایی و بازیگری و شخصیت پردازی، موسیقی متن ( که حیفم آمد نگویم انواع موسیقی را در آن به گزینش شیدا قرچه داغی می شنویم، غربی ، سنتی ، مارش رژه، شیپور جنگ و ...)

مرحوم غلامحسين نقشينه بجاي خودش در نقش دائي جان ناپلئون
مرحوم پرويز فني زاده بجاي خودش در نقش مش قاسم
منوچهر اسماعيلي بجاي پرويز صياد در نقش اسد اله ميرزا
ناصر طهماسب بجاي نصرت اله كريمي در نقش آقاجان
ناصر طهماسب بجاي گربل سينگ در نقش سردار مهارت خان
ناصر طهماسب بجاي آرمينه در نقش سردار اشتياق خان
مرحوم عزت اله مقبلي بجاي اسماعيل داورفر در نقش دوستعلي خان
احمد رسول زاده بجاي محمد علي كشاورز در نقش دائي جان سرهنگ
آرشاك قوكاسيان بجاي سعيد كنگراني در نقش سعيد
مرحوم حسين معمار زاده بجاي بهمن زرين پور در نقش پوري فشفشو
صادق ماهرو بجاي مرحوم محمود لطفي در نقش شيرعلي قصاب
مهدي آرين نژاد بجاي مرحوم خير اله تفرشي آزاد در نقش شمسعلي ميرزا
حسين عرفاني بجاي مرحوم جهانگير فروهر در نقش نايب تيمور خان
مينو غزنوي بجاي سوسن مقدم در نقش ليلي
مرحوم پروين ملكوتي بجاي خودش در نقش عزيزالسلطنه
مرحوم اكبر دودكار و محمد ورشوچي و روح اله مفيدي بجاي خودشان در نقشهاي نوكر و آسپيران و واعظ
اصغر افضلي بجاي پروين سليماني در نقش مادر آسپيران غياث آبادي