دائی جان ناپلئون که توانسته بود در زمان پخش در مدتی کوتاه به چنان محبوببیتی در جامعه برسد که حتی گذشت زمان و تغییر شرایط مملکت نیز نتوانست خدشه ای بر این محبوبیت وارد کند. متن قدرتمند کتاب ( نوشته ایرج پزشکزاد که از لحاظ روان شناختی و شخصیت پردازی به نوعی در ادبیات داستانی معاصر یک شاهکار محسوب می شود) در قالب فیلمنامه ای روان و فکر شده؛ شاید عامل نخست این توفیق عمومی محسوب گردد و سپس بافت سینمایی و عناصر تکنیکی کار.
تقوایی (در مقام کارگردان)می کوشد در کنار رعایت اصول یک فیلمسازی مقبول و هدایت حرفه ای گروه، اثر را چندان هم از دسترس اجتماع دور نکرده و پا به پای آن حرکت کند.
هر قسمت از سریال با تیتراژی خاص (بگویم عجیب بهتر است)آغاز می شود؛ نقاشی هایی از جنگ که به وضوح لباس سربازان فرانسه(ارتش ناپلئون) در آن هویداست و در کنار آن، شیپور، تمی را می نوازد که آن نیز تداعی کننده جنگهای اروپای قرن 18 و 19 میلادی است. و این ناخودآگاه ذهن را آماده مواجهه با درگیری، ستیزه و کشمکش می کند. دوران روایت سریال(یعنی زمان رویدادن حوداث)مربوط به اواسط 1320 است، زمانیکه مملکت نیز دستخوش تحولی عمیق می شود؛ همزمان با جنگ جهانی دوم است وانگلیس، آمریکا و روسیه مشغول نبرد با آلمان نازی اند، ایران (رضا شاه) اعلام بی طرفی می کند اما انگلیس و آمریکا به بهانه یاری روسیه و تامین اسلحه و غذا وارد ایران می شوند و روسیه نیز از شمال بی طرفی را نقض می کنند و ایران از شمال، غرب و جنوب مورد تاخت و تاز قرار می گیرد. متفقین رضا شاه را به جزیره موریس تبعید می کنند و او با مشتی خاک، میهن را ترک می کند و همانجا نیز می میرد ... (تولد 1256- مرگ 1323)
همه چیز دست به دست هم می دهد تا ساده انگار ترین مخاطب اثر نیز آنرا به رضاخان مربوط بداند و انجام کار وی...
در این اثر، بازی هنرپیشگان بسیار ملموس و یکدست(همچون اعضای یک خانواده)است. طنز جاری در گفتار در کنار جدیت ها و عصبیت هایی که خاص هر شخصیتند، از قسمت دوم به بعد مخاطب را آماده پذیرش عکس العملها و گفته ها می کند. اگر می گوییم دوستعلی(با نقش آفرینی اسماعیل داورفر) مردی هرزه است؛ هرزگی اش خاص اوست و متفاوت با اسدالله(پرویز صیاد)! شیطنت سعید متفاوت با شیطنت دیگر بچه های فامیل، لیلی با ظرافتی دخترانه اما پختگی یک اصیل زاده، نه به وقاحت اختر(خواهر آسپیران) و نه به پرخاشگری و سیاه نگری آن زن بخت برگشتۀ درخانه مانده(فرخ لقا) ... و اینهمه دقت وظرافت ( که به واقع مرهون مطالعه و تفکر عمیق پزشکزاد به هنگام نگارش داستان اصلی است) کار را خاص می کند و ماندگار.
درخصوص دوبله این کار اعتراف می کنم که دلیل اینهمه وقت گذاردن و دقت روی این اثر توسط ایشان را تا ندیدم درک نکردم !
مدیریت احمد رسولزاده ستودنی است. هوشنگ لطیف پور در مقام راوی داستان، آنچنان باورپذیر و روان عمل می کند که با خود می گوئیم: راستی که روایت و قصه گویی چه کار ساده ایست ...!
انتخاب صداها با دقت و وسواس انجام گرفته است. مرحوم غلامحسین نقشینه در نقش دائی جان و با صحبت به جای خودشان، به واقع به کمک بازی خویش می شتابد. ادای شمرده کلمات و احساس درست جمله ( که از بازی خودشان و درک کامل و درست رل ناشی می گردد)؛ شخصیت دائی جان را همچنان برایمان مردی با گذشته ای افسانه وار نگاه می دارد که هیچگاه نمی فهمیم کجای قصه درست است و کجا اغراق ( نمی گوئیم دروغ که این انسان و خدمتکارش قاسم دوست داشتنی تر از آنند که چند خالی بندیشان را دروغ تلقی کنیم.)و کم کم نسبت به او احساس ترحم می کنیم و با مرگش انگار دوستی، پرنده ای، که به حضورش و آوایش خو کرده ایم را از دست می دهیم و می گرییم. ( همانگونه که در قسمت آخر سریال اینگونه کردم...)
پرویز فنی زاده: مش قاسم بسیار خوب از پس گویش لهجه دار قاسم بر می آید، در مواقع احساسی، نرم و لطیف، بدون فراموش کردن لهجه نجوا می کند. نمی دانم مرحوم فنی زاده این مهارت را از تئار کسب کرده اند یا خیر اما تئاتر و تاثیر آن در فن بیان فنی زاده بدون شک انکار ناشدنی است. مش قاسم تکیه کلامهایی خاص دارد. جملاتش اکثرا با (پنداری) آغاز می شوند. در بیان اخبار برای ابراز صداقت می گوید(والله دروغ چرا تا قبر آ-آ-آ-آ !)- و یا (ما یه هم ولایتی داشتیم...)که بی انصافها هیچگاه نمی گذارند حکایت هم ولایتی به آخر برسد و جماعت همصدا فریاد می کشند(اه ... قاسم بس کن !) .قاسم با راوی داستان(سعید) در رسیدن به معشوق(لیلی دختر دائی جان ناپلئون)همکاری می کند اما همچنان بر سر مرام خویش است و وفادار به آقا.جایی که دست سعید را در رساندن نامه وی به لیلی رد می کند بسیار دلنشین می گوید( معصیت داره آقا ! آدم دختر دم بخت مردم رو هوایی کنه، آخرشم هیچی به هیچی ؟!). مش قاسم پشت پا زدن به اخلاقیات را بی ناموسی می خواند و گاه آنچنان افراطی پیش می رود که شخص آقا وادارش می کند قاسم فلان کار را بکن که بی ناموسی نیست ! این ساده مرد روستایی دوست داشتنی با مرامی خاص و همیشه وفادار به آقایش یکی از شاهکارهای بازی فنی زاده نازنین است. از دست دادن این هنرمند، ضایعه ای جبران ناشدنی برای سینمای ما بود...
از آنطرف، منوچهر اسماعیلی در ساده ترین صداسازی ممکنه (گویش رایج خود) به جای اسدالله میرزا، نقش یک اصیل زادۀ خود محور، درونگرا و منزوی با افکار منحصر به فرد و عقایدی پرورده و خاص سخن می گوید. اسدالله، هرزه زبان است، اما این را نیز با ظرافتی عجیب بیان می دارد و عام و کوچه بازاری نیست. به جای هر واژه ای جایگزینی دارد و این نشان از آداب خاص وی است. آنجا که (فرخ لقا) می گوید:هیزی هم هیزی اسدالله، مرد باید تو همه چیز حتی هیزی هم لطافت داشته باشه !(یا یک چنین عبارتی) رفتارش به جاست و هوشمندانه.اما اسماعیلی نمی تواند ساده از کنار نقش بگذرد، در همین رل اسدالله چندبار تغییر گویش می دهد، آلمانی و فارسی در هم آمیخته اش شنیدنی است، سخن گفتن انگلیسی اش هم ادای صرف واژگان نیست.
در این میان، سعید کنگرانی تازه کار با گویش آرشاک قوکاسیان، در ابتدا ناخودآگاه تداعی کننده این است که باز قوکاسیان است و جوانی خوش چهره و گویش نازک نارنجی همیشگی اش؛ اما سعید با شیطنتهای خاص و احساساتی بسیار باورپذیر و همنوع و همرنگ هر جوانی عاشق، همه ظرایف جوانی را در خویش مستور دارد و بالطیع کاری خاص از قوکاسیان می طلبد. (و اینجاست که هنرمندی وی به خصوص در صحنه مشروب خوردن آخر فیلم در تقابل با اسماعیلی(اسدالله) آشکار می شود.) سعید شکست عشقی خورده و لیلی را به پوری داده اند؛ در راه می گرید، عمو اسدالله اورا به خانه می برد و تصویر از شیشه ای پر از شراب سرخ و دو جام اولین و صداهایی سالم و پسری کم رو و عموی قلدر و مصر، آغاز می شود.جام پشت جام ( که اگر جای نقد فیلم می بود، یکی از قویترین سکانهای این اثر همین صحنه ها و دیالوگهای رد و بدل شده است)؛ صداها مست می شوند، مستی تدریجی و سنگینی صدا و عقب رفتن موانع اخلاقی، گفتگو تا آنجا که عمو لب به اعتراف شکست عاطفی خویش می گشاید و
از فرار همسرش با عربی نتراشیده و نخراشیده می گوید و سعید همصحبت است پیش می رود ...(( من سعدی می خوندم، اون عاروق میزد...!))صدا مست شده اما نوع مستی هایی که اسماعیلی و قوکاسیان ارائه می کنند؛ متفاوت است، این تازه جوان است و آن سیاه مست و مجرب.
مقبلی به جای دوستعلی خان (اسماعیل داورفر)یکی از شاد و شنگولترین صداهایی که ارائه کرده را رو می کند. دوستعلی بیش از حد داد و فریادی و نازک نارنجی است. از کاه کوه می سازد؛ از ترس، جیغهای زنانه می کشد! شخصیت بگوییم بدبخت، سر خورده و رانده شده و عقده ایست! از زندگی خویش ناراضی است، چرا که همسری قلدر و زورمند دارد تا ظریف و عشوه گر و از اینرو چشمش به دنبال زنان در و همسایه است. داورفر از پس ایفای نقش بر می آید و مقبلی از هم پس صدا.تقابل صدای ضعیف مقبلی با پروین ملکوتی (عزیز السلطنه همسر دوستعلی) و این صدای بم و مقتدر زنانه، مجموعه ای مضحک می سازد که بر بار طنز اثر می افزاید همچنانکه تن به نسبت ظریف داورفر در کنار اندام فربه ملکوتی خنده دار است و بازی کلمات و بمباران طعنه و کنایه و بده بستان دیالوگ با دیگران(خاصه اسدالله)نیز جالب و شنیدنی.
و اما ناصر طهماسب و گویش هنرمندانه وی در سه نقش، رل اول وی صحبت به جای نصرت کریمی هنرمند با سابقه سینما و تئاتر در نقش آقاجان عصبانی مزاج و بداخلاق است. طهماسب صدا را کمی زیر و تیز کرده و از گلو سخن می گوید، صدای ساخت شده بر چهره کریمی به خوبی می نشیند و بازی پرتنش و رفتارهای عصبی اورا به بهترین وجه پاسخگوست. و دو نقش دیگر طهماسب که دو سردار هندی ساکن تهرانند و به سبب زندگی در میان فارسی زبانان فارسی را دست و پاشکسته ادا می کنند. سبک گفتاری گویندگان در صحبت به جای هندی ها تقریبا یک شکل است با صداهایی ساخته شده از گلو و ادای حرف (ه) در انتهای لغات به جا و نابجا! اما طهماسب کوشیده است تاکید بیشتری بر صداسازی داشته باشد تا لهجه که این امر را با بم کردن صدا در قسمت گلو و چرخاندن حروف در دهان و بازی دادن حروف در قسمت لب به انجام می رساند و ادای ناقص و جویده لغات نیز از شیرین کاریهای وی در مقبول ساختن لهجه است. اگر حق مقایسه داشته باشم کار ایشان را با جلیلوند در بخش هندی فیلم گنج قارون و صحبت وی به جای فردین(علی قارون)؛ به جرات می گویم که طهماسب از پس این کار بهتر برآمده است تا جلیلوند.(که اگر علی قارون فارسی است و هندی صحبت کردن برایش مشکل، سردارهای دائی جان ناپلئون نیز هندی اند و فارسی صحبت کردن برایشان سخت، پس این به آن در !)
حسین معمار زاده (پوری- بهمن زرین پور) را به سختی شناختم. همیشه از معمار زاده صدایی بی نهایت با صلابت شنیده بودم اما اینبار نه تنها صلابتی در کار نیست که با یک بچه ننه بی دست و پا روبروییم و اینجاست که هنرمندی معمارزاده و انعطاف پذیری صدایش آشکار می گردد.
در این سریال با زنی متفاوت مواجهیم، پروین سلیمانی(مادر آسپیران غیاث آبادی) که زنی با خشونتهای مردانه و بی لطافت زنانه جلوه می کند. حتی در بخشی از فیلم اورا زن ریشو می خوانند. اینجاست که گوینده نباید لزوما زن باشد. در اقدامی جالب و مثال زدنی اصغر افضلی با تیپ سازی ای خاص به جای وی سخن می گوید، تصور کنید که افضلی خطاب به مرد مخاطبش بگوید: اوا تو چقده با نمکی، موش بخوره تو رو ! صحنه های سلیمانی بسیار خوب و خنده دار از آب در آمده اند و این مقدور نبوده جز با هنرمندی اصغر افضلی در کنار بازی قدرتمند خانم سلیمانی هنرمند با سابقه تئاتر، سینما و تلویزیون.
صدای صادق ماهرو برای شیرعلی قصاب (مرحوم محمود لطفی) یک گزینه ایده آل است. شیرعلی) حرف (ر) را (ل) تلفظ می کند و بمی صدای ماهرو کاملا متناسب با جثه عظیم این مرد. در کنار اینان حسین عرفانی را داریم در صحبت به جای جهانگیر فروهر(نایب تیمورخان) که عرفانی با صدایی زیر و متناسب با رفتار غیر منطقی و مضحک نایب تیمورخان آنرا ساخته است. تکیه کلام وی ((مجسمه بلاهت)) تا آنجا که شنیده ام از این سریال در اجتماع رخنه کرده بود....
صحبت به درازا کشید اما، بی اغراق در خصوص این مجموعه می توان صفحه ها پرداخت... از بار داستانی فیلم گرفته تا خصوصیات سینمایی و بازیگری و شخصیت پردازی، موسیقی متن ( که حیفم آمد نگویم انواع موسیقی را در آن به گزینش شیدا قرچه داغی می شنویم، غربی ، سنتی ، مارش رژه، شیپور جنگ و ...)
مرحوم غلامحسين نقشينه بجاي خودش در نقش دائي جان ناپلئون
مرحوم پرويز فني زاده بجاي خودش در نقش مش قاسم
منوچهر اسماعيلي بجاي پرويز صياد در نقش اسد اله ميرزا
ناصر طهماسب بجاي نصرت اله كريمي در نقش آقاجان
ناصر طهماسب بجاي گربل سينگ در نقش سردار مهارت خان
ناصر طهماسب بجاي آرمينه در نقش سردار اشتياق خان
مرحوم عزت اله مقبلي بجاي اسماعيل داورفر در نقش دوستعلي خان
احمد رسول زاده بجاي محمد علي كشاورز در نقش دائي جان سرهنگ
آرشاك قوكاسيان بجاي سعيد كنگراني در نقش سعيد
مرحوم حسين معمار زاده بجاي بهمن زرين پور در نقش پوري فشفشو
صادق ماهرو بجاي مرحوم محمود لطفي در نقش شيرعلي قصاب
مهدي آرين نژاد بجاي مرحوم خير اله تفرشي آزاد در نقش شمسعلي ميرزا
حسين عرفاني بجاي مرحوم جهانگير فروهر در نقش نايب تيمور خان
مينو غزنوي بجاي سوسن مقدم در نقش ليلي
مرحوم پروين ملكوتي بجاي خودش در نقش عزيزالسلطنه
مرحوم اكبر دودكار و محمد ورشوچي و روح اله مفيدي بجاي خودشان در نقشهاي نوكر و آسپيران و واعظ
اصغر افضلي بجاي پروين سليماني در نقش مادر آسپيران غياث آبادي