مهدي علي محمدي
مهدي علي محمدي
با تشکر از مطالب پربار منصور گرامي به معرفي يکي ديگر از صداهاي ماندگار مي پردازم.
مهدي علي محمدي ديپلمه ي هنرستان هنرپيشگي، فارغ التحصيل دانشکده ي ادبيات و فارغ التحصيل کلاس ويژه ي عبدالحسين خان نوشين است.ساليان متمادي حضور روي صحنه هاي تئاتر و شرکت در سري برنامه هاي داستان شب راديو و شرکت در برنامه هاي کاروان شعر و موسيقي و ساير برنامه هاي راديويي، لقب ستاره ي داستان هاي راديو را (از طرف مطبوعات)به ايشان بخشيد.
علي محمدي با صداي گرم، دلنشين و جذاب خود و همچنين با درک عميق هنري آنچنان در قلب داستان فرو ميرود که خود را در نقش يکي از قهرمانان آن مي بيند و با هنرمندي تمام از صداي گيراي خود و داستان هاي گوناگوني که به اجرا در آورد؛ خاطراتي بس شيرين و فراموش ناشدني تقديم نسلهاي گذشته کرد. ايشان طي مصاحبه اي که يکي از نويسندگان وقت راديو (سال 1338) با وي به عمل آورد؛ چنين بيان داشتند :
((من هيچگاه فکر نمي کردم که روزي درپشت ميکروفن آنچه را که سالها بنام تئاتر آموخته ام، به مردم عرضه بدارم؛ زيرا از روزي که وارد مدرسه ي تئاتر شدم و تا لحظه اي که تحصيلاتم را به اتمام رساندم، همواره به روي صحنه ي تئاتر مي انديشيدم. انديشه اي که چه بسيار شبها تا سحرگاهان با آن هم آغوش بودم.سه سال از بهترين ايام دوران جوانيم با بهترين خاطرات که مملو از موفقيت و افتخار بود؛را در هنرستان هنرپيشگي گذراندم و در پايان با اخذ ديپلم به کلمه ي پرهيجان (آرتيست)دست يافتم.
من بدون اينکه قصدي داشته باشم؛ شاگرد اول شده بودم و وقتي شدم؛ نه متحير شدم و نه غرور را در بر گرفتم.پيش از اينکه بگويم و يا تظاهر کنم که متواضعم؛ بايد بگويم که محصلم. اکنون که سالها از آنروز مي گذرد؛ درست مثل يک کودک دبستاني به افرادي که احتمالا در فلان قسمت از فلان نمايشنامه صميمانه تذکر هم مي دهند با سادگي گوش فرا ميدهم و کلمات آنها را مي بلعم؛ زيرا مي دانم که آنها حق دارند و نظري جز بهتر شدنم ندارند.
سال تحصيلي ام تمام شد و بلافاصله از طرف مدير تئاتر تهران براي شرکت در نمايشنامه هاي آنجا دعوت شدم. در اولين پيس، نقش درجه ي دوم را داشتم ولي در نمايشنامه ي دوم، يکباره نقش اول محولم گرديد.سريع ترقي کرده بودم .... پشتکار و علاقه اي که در هنرستان هنرپيشگي در سر کلاس براي آموختن آنچه که لازم بود؛ نشان داده بودم باعث پيشرفت سریعم شد. گمان مي کنم5 يا 6 نمايشنامه در تئاتر تهران اجرا کرده بودم که روزي آقاي سارنگ همکار فعلي و استاد آنزمانم و آقاي صادق بهرامي کارگردان محترم و عزيز فعليم به من گفتند که از تو نزد آقاي عبدالحسين نوشين تعريف کرده ايم و وي حاضر شده است تو را ملاقات کند.
جملات بالا به نظر ساده است ولي براي من که پسر بچه ي کوچکي بودم؛ اشتياق ملاقات عبدالحسين نوشين بزرگترين هنرمند آن زمان برايم حادثه بود. از موقعيت هاي مادي و معنوي تئاتر تهران چشم پوشيدم و به تئاتر فردوسي پيش نوشين رفتم. در آنجا پس از 11 ماه تحصيل مجدد هنر تئاتر يکباره هدفم در ميان پيچ و خم هاي سياست کشور گم شد. نوشين از ايران رفت و من ديگر تصميم گرفتم هرگز پا به روي سن نگذارم اين تصميم به خاطر شخص معيني نبود بلکه به اين جهت بود که نمي توانستم به نقطه اي که رسيده بودم پا پس نهم. سه سال هر روز عصر پس از اتمام کارهاي اداري (من در بانک ملي کار مي کردم و مي کنم) در کنج خانه مي نشستم و وقت خود را با مطالعه ي کتاب هاي مورد علاقه ام مي گذراندم. تا اينکه در سال 1332بنا به اشتياق خود و پيشنهاد آقاي مطيع الدوله حجازي استاد ادبياتم اولين برنامه ي ادبي راديويي خود را اجرا کردم. دو سال گذشت و مسافرت اروپا پيش آمد. وقتي به ايران برگشتم بدون اينکه تصميمي گرفته باشم پس از چند ماه از طرف راديو پيشنهاد شد که در قسمت نمايشنامه هاي راديو شرکت کنم.
شش هفت سال قبل نمایشنامه های رادیو به اینصورت فعلی نبود به گونه ای برایم نه تنها غیر قابل هضم که غیر قابل قبول بود.اما سرپرست رادیو گفت که نظر این است که شکل نمایشنامه ها تغییر یابد.با شناختی که نسبت به وی و هدفش داشتم قبول کردم و اولین داستان شب را به اتفاق هنرمند شایسته آقای محتشم و خانم ژاله (علو)سه نفری اجرا کردیم.بیش از سه چهار نمایشنامه اجرا نکرده بودیم که مجلات و مردم درباره ی تحولات نمایشنامه های رادیو مطالبی گفته و نوشتند که موجب دلگرمی شد و دیگر آن احساس عدم علاقه به میکروفن و اشتیاق بازی در روی صحنه ی تئاتر را درخود ننمودم. من یکباره عوض شدم؛ آنچنانکه گویی از روز اول پایه های تحصیلات تئاتر را براساس کلمه ی (میکروفن) بنا کرده ام.گو اینکه در سه سال قبل بر سبیل اتفاق با دوست ارجمندم آقای جعفری هنرمند ممتاز کشور در پیس های (امشب به قتل می رسد) و (دختر ولگرد) با اشتیاق همکاری کردم ولی حتی لحظه ای نمی توانم فکر کنم که ممکن است رشته های انس و الفتم را از میکروفن رادیو ایران بگسلم.
امروز زندگی من، آرزوی من، هیجانات من در یک جمله خلاصه شده است: (( من مال رادیو ایران هستم ! ))
- بد نیست راجع به میزان تحصیلات هنری و کارهائیکه امروز در رادیو انجام می دهید و نظرتان درمورد تئاتر در ایران و نمایشنامه های رادیو نیز مطالبی بگوئید:
کلیه ی کلاسهای هنری را که تاکنون در ایران تشکیل شده است دیده ام.دیپلمه هنرستان هنرپیشگی و فارغ التحصیل دانشکده ادبیات رشته ی آردراماتیک و همچنین فارغ التحصیل کلاس اختصاصی نوشین هستم.درمورد نمایشنامه های رادیومن خود شخصا به اقتضای فن و تخصص به کارهای درام و جدی علاقه دارم و معتقدم در نمایشنامه های درام به مراتب بهتر می توان مردم را با خصوصیات و زشتی و زیبائیهای زندگی آشنا نمود ولی شک نیست که کمدی هم می تواند همان نقش را داشته باشد منتها برخی، از نمایشنامه های کمدی فقط جنبه ی تفریحی آنرا در نظر می گیرند.اما در مورد تئاتر در ایران یعنی تئاتر در روی صحنه متاسفانه پیش از اینکه من بگویم، همه می دانند که دیگر صحنه ای وجود ندارد و هست و نیست کلمه ی تئاتر در رادیو ایران متمرکز شده است و برای از نو زنده کردن آن در روی صحنه ها به عقیده ی من فقط یک راه وجود دارد و آن تصمیم گیری دولت مبنی بر ایجاد تئاتر ملی است. ))
مصاحبه ای بود بسیار قدیمی که متاسفانه عدم وجود مصاحبه هایی نو تر ما را ناچار به آوردن کلامی از سال 38 کرد ....به حتم دیگر نه داستانهای شب، داستانهای شب سابقند و نه علی محمدی آن جوان مشهور قبل که دیگر استاد، استاد کار با سابقه ی جوانان فعلی اند و صدایشان را نیز کمتر می شنویم.مدیریت دوبلاژ کارتونهایی با ایشان بود که هر یک به نوع خود از دوبله ای مثال زدنی برخوردار بودند از جمله:خانواده ی دکتر ارنست، موش کوهستان، واتو واتو،دور دنیا در هشتاد روز و بچه های کوه تاراک که در این آخری صدای ایشان را به جای کرویان (مرد سرخپوست و پدر رن)شنیدیم ؛ هر چند جوان نبود اما هنوز هم خاص بود و دلنشین.فرزند ایشان (بهروز علی محمدی) نیز در حال حاضر از فعالان هنر دوبلاژ هستند. برای ایشان و همه ی هنرمندان ارزنده ی میهنمان آرزوی طول عمر می کنیم.
مهدي علي محمدي ديپلمه ي هنرستان هنرپيشگي، فارغ التحصيل دانشکده ي ادبيات و فارغ التحصيل کلاس ويژه ي عبدالحسين خان نوشين است.ساليان متمادي حضور روي صحنه هاي تئاتر و شرکت در سري برنامه هاي داستان شب راديو و شرکت در برنامه هاي کاروان شعر و موسيقي و ساير برنامه هاي راديويي، لقب ستاره ي داستان هاي راديو را (از طرف مطبوعات)به ايشان بخشيد.
علي محمدي با صداي گرم، دلنشين و جذاب خود و همچنين با درک عميق هنري آنچنان در قلب داستان فرو ميرود که خود را در نقش يکي از قهرمانان آن مي بيند و با هنرمندي تمام از صداي گيراي خود و داستان هاي گوناگوني که به اجرا در آورد؛ خاطراتي بس شيرين و فراموش ناشدني تقديم نسلهاي گذشته کرد. ايشان طي مصاحبه اي که يکي از نويسندگان وقت راديو (سال 1338) با وي به عمل آورد؛ چنين بيان داشتند :
((من هيچگاه فکر نمي کردم که روزي درپشت ميکروفن آنچه را که سالها بنام تئاتر آموخته ام، به مردم عرضه بدارم؛ زيرا از روزي که وارد مدرسه ي تئاتر شدم و تا لحظه اي که تحصيلاتم را به اتمام رساندم، همواره به روي صحنه ي تئاتر مي انديشيدم. انديشه اي که چه بسيار شبها تا سحرگاهان با آن هم آغوش بودم.سه سال از بهترين ايام دوران جوانيم با بهترين خاطرات که مملو از موفقيت و افتخار بود؛را در هنرستان هنرپيشگي گذراندم و در پايان با اخذ ديپلم به کلمه ي پرهيجان (آرتيست)دست يافتم.
من بدون اينکه قصدي داشته باشم؛ شاگرد اول شده بودم و وقتي شدم؛ نه متحير شدم و نه غرور را در بر گرفتم.پيش از اينکه بگويم و يا تظاهر کنم که متواضعم؛ بايد بگويم که محصلم. اکنون که سالها از آنروز مي گذرد؛ درست مثل يک کودک دبستاني به افرادي که احتمالا در فلان قسمت از فلان نمايشنامه صميمانه تذکر هم مي دهند با سادگي گوش فرا ميدهم و کلمات آنها را مي بلعم؛ زيرا مي دانم که آنها حق دارند و نظري جز بهتر شدنم ندارند.
سال تحصيلي ام تمام شد و بلافاصله از طرف مدير تئاتر تهران براي شرکت در نمايشنامه هاي آنجا دعوت شدم. در اولين پيس، نقش درجه ي دوم را داشتم ولي در نمايشنامه ي دوم، يکباره نقش اول محولم گرديد.سريع ترقي کرده بودم .... پشتکار و علاقه اي که در هنرستان هنرپيشگي در سر کلاس براي آموختن آنچه که لازم بود؛ نشان داده بودم باعث پيشرفت سریعم شد. گمان مي کنم5 يا 6 نمايشنامه در تئاتر تهران اجرا کرده بودم که روزي آقاي سارنگ همکار فعلي و استاد آنزمانم و آقاي صادق بهرامي کارگردان محترم و عزيز فعليم به من گفتند که از تو نزد آقاي عبدالحسين نوشين تعريف کرده ايم و وي حاضر شده است تو را ملاقات کند.
جملات بالا به نظر ساده است ولي براي من که پسر بچه ي کوچکي بودم؛ اشتياق ملاقات عبدالحسين نوشين بزرگترين هنرمند آن زمان برايم حادثه بود. از موقعيت هاي مادي و معنوي تئاتر تهران چشم پوشيدم و به تئاتر فردوسي پيش نوشين رفتم. در آنجا پس از 11 ماه تحصيل مجدد هنر تئاتر يکباره هدفم در ميان پيچ و خم هاي سياست کشور گم شد. نوشين از ايران رفت و من ديگر تصميم گرفتم هرگز پا به روي سن نگذارم اين تصميم به خاطر شخص معيني نبود بلکه به اين جهت بود که نمي توانستم به نقطه اي که رسيده بودم پا پس نهم. سه سال هر روز عصر پس از اتمام کارهاي اداري (من در بانک ملي کار مي کردم و مي کنم) در کنج خانه مي نشستم و وقت خود را با مطالعه ي کتاب هاي مورد علاقه ام مي گذراندم. تا اينکه در سال 1332بنا به اشتياق خود و پيشنهاد آقاي مطيع الدوله حجازي استاد ادبياتم اولين برنامه ي ادبي راديويي خود را اجرا کردم. دو سال گذشت و مسافرت اروپا پيش آمد. وقتي به ايران برگشتم بدون اينکه تصميمي گرفته باشم پس از چند ماه از طرف راديو پيشنهاد شد که در قسمت نمايشنامه هاي راديو شرکت کنم.
شش هفت سال قبل نمایشنامه های رادیو به اینصورت فعلی نبود به گونه ای برایم نه تنها غیر قابل هضم که غیر قابل قبول بود.اما سرپرست رادیو گفت که نظر این است که شکل نمایشنامه ها تغییر یابد.با شناختی که نسبت به وی و هدفش داشتم قبول کردم و اولین داستان شب را به اتفاق هنرمند شایسته آقای محتشم و خانم ژاله (علو)سه نفری اجرا کردیم.بیش از سه چهار نمایشنامه اجرا نکرده بودیم که مجلات و مردم درباره ی تحولات نمایشنامه های رادیو مطالبی گفته و نوشتند که موجب دلگرمی شد و دیگر آن احساس عدم علاقه به میکروفن و اشتیاق بازی در روی صحنه ی تئاتر را درخود ننمودم. من یکباره عوض شدم؛ آنچنانکه گویی از روز اول پایه های تحصیلات تئاتر را براساس کلمه ی (میکروفن) بنا کرده ام.گو اینکه در سه سال قبل بر سبیل اتفاق با دوست ارجمندم آقای جعفری هنرمند ممتاز کشور در پیس های (امشب به قتل می رسد) و (دختر ولگرد) با اشتیاق همکاری کردم ولی حتی لحظه ای نمی توانم فکر کنم که ممکن است رشته های انس و الفتم را از میکروفن رادیو ایران بگسلم.
امروز زندگی من، آرزوی من، هیجانات من در یک جمله خلاصه شده است: (( من مال رادیو ایران هستم ! ))
- بد نیست راجع به میزان تحصیلات هنری و کارهائیکه امروز در رادیو انجام می دهید و نظرتان درمورد تئاتر در ایران و نمایشنامه های رادیو نیز مطالبی بگوئید:
کلیه ی کلاسهای هنری را که تاکنون در ایران تشکیل شده است دیده ام.دیپلمه هنرستان هنرپیشگی و فارغ التحصیل دانشکده ادبیات رشته ی آردراماتیک و همچنین فارغ التحصیل کلاس اختصاصی نوشین هستم.درمورد نمایشنامه های رادیومن خود شخصا به اقتضای فن و تخصص به کارهای درام و جدی علاقه دارم و معتقدم در نمایشنامه های درام به مراتب بهتر می توان مردم را با خصوصیات و زشتی و زیبائیهای زندگی آشنا نمود ولی شک نیست که کمدی هم می تواند همان نقش را داشته باشد منتها برخی، از نمایشنامه های کمدی فقط جنبه ی تفریحی آنرا در نظر می گیرند.اما در مورد تئاتر در ایران یعنی تئاتر در روی صحنه متاسفانه پیش از اینکه من بگویم، همه می دانند که دیگر صحنه ای وجود ندارد و هست و نیست کلمه ی تئاتر در رادیو ایران متمرکز شده است و برای از نو زنده کردن آن در روی صحنه ها به عقیده ی من فقط یک راه وجود دارد و آن تصمیم گیری دولت مبنی بر ایجاد تئاتر ملی است. ))
مصاحبه ای بود بسیار قدیمی که متاسفانه عدم وجود مصاحبه هایی نو تر ما را ناچار به آوردن کلامی از سال 38 کرد ....به حتم دیگر نه داستانهای شب، داستانهای شب سابقند و نه علی محمدی آن جوان مشهور قبل که دیگر استاد، استاد کار با سابقه ی جوانان فعلی اند و صدایشان را نیز کمتر می شنویم.مدیریت دوبلاژ کارتونهایی با ایشان بود که هر یک به نوع خود از دوبله ای مثال زدنی برخوردار بودند از جمله:خانواده ی دکتر ارنست، موش کوهستان، واتو واتو،دور دنیا در هشتاد روز و بچه های کوه تاراک که در این آخری صدای ایشان را به جای کرویان (مرد سرخپوست و پدر رن)شنیدیم ؛ هر چند جوان نبود اما هنوز هم خاص بود و دلنشین.فرزند ایشان (بهروز علی محمدی) نیز در حال حاضر از فعالان هنر دوبلاژ هستند. برای ایشان و همه ی هنرمندان ارزنده ی میهنمان آرزوی طول عمر می کنیم.
+ نوشته شده در یکشنبه دوازدهم فروردین ۱۳۸۶ ساعت 15:2 توسط رضوی
|